پارت ۳
پارت ۳
خواهر گمشده*
ویو باجی*
همون طور که تو خیابون بودم وغرق فکرای خودم وحرفای بچه ها بودم چیزی بود که منو اذیت میکرد
یعنی واقعا منظور مادر چی بوده اگه خواهر داشتم.... پیداش کن و مراقبش باش.... آخ!!!
باجی : هوی جلوتو نگاه کن
یارو :اوم ..... (رف تو کوچه )
کازوتورا که سر رسید*
کازوتورا: هوی باجی .... چیکار میکنی؟
باجی : هیچ___
یارو : نمیخوای بیای اینجا کیوسکه ؟
باجی : ها؟
کازوتورا : هوی تو کی هستی ؟
یارو : یه آشنا .... ظاهرا دوستت دنبال چیزی میگرده که پیش منه ... حرفای مادرش
باجی: تو کدوم خری هستی ؟
باجی : کازوتورا بیا بریم ببینیم این کیه ..
کازوتورا بدون هیچ حرفی با باجی وارد کوچه میشه ولی مرد برای باجی نقشه کشیده بود که اونو تو دام بندازه که یه لحظه یه نفر با موتور میاد تو کوچه و جلوی اون دوتا رو میگیره
کازوتورا : هوییی از پشت کوه که نیومدی این چه طرز موتور روندنه ؟
یارو : عا... پس توهم اومدی کار بدی کردی که فرار کردی میدونی که رفیقت هنوز پیش منه
فرد(همون که با موتور اومد)
برا همین اومدی دنبال تنها داریشش!با عصبانیت*
فرد: باجی ... واون که نمیشناسمت سوار شید با داد*
یارو عا ... نمیشه کازوعه باید برگردی !
اون مرد به لاستیک موتور کازوعه (همون فرد) شلیک میکنه وهم به شونه ی دستش
کازوعه موتور رو ول میکنه وباجی وکازوتورا رو از اونجا میبره و توی کوچه قایم میشن
کازوعه: آخ.... دستم...
کازوتورا : ببین تو کی هستی چرا انقدر صورتت رو پوشوندی و... موهات... دختری؟
کازوعه ماسک رو باز میکنه * چیه با دخترا مشکل داری ؟
باجی اصلا تو کی هستی اسم منو از کجا میدونی اون یارو کی بود ؟
کازوعه :... ااا.. الان وقت حرف زدن نیس منو ببرید یه جای امن نمیبینید دستم تیر خورده
کازوتورا : عا و همین جوری بهت اعتماد کنیم؟
کازوعه : انقدر منو حرص نده کاری که میگم رو بکن
باجی : لااقل یه چی بگو ما آدم حسابت کنیم
کازوعه : آه.... مگه دنبال حرف مادرت نیستی خو من همه چی رو میدونم درمورد اون مرده هم میدونم ... و.. آخ...
کازوتورا : و... چی؟...
کازوعه : بابا الان که نمیتونم همه رو بگم ای مخت منگه پس عصبی*
باجی : هی ... بیا این نق نقو رو ببریم پیش بقیه ...
کازوتورا :باش ولی این دختره ها؟
کازوعه : مشکل داری با دخترا کله موزی (بی ادب)-_-
کلزوتورا هوی پرو....
باجی : د خفه خون بگیرید جفتتون .. بیا بریم
****************
تو پارت بعد عکس کازوعه رو نشونتون میدم
حالا نظر شوما چطور بود؟
و اینکه حدس بزنید کازوعه چه ربطی به داستان داره...
خواهر گمشده*
ویو باجی*
همون طور که تو خیابون بودم وغرق فکرای خودم وحرفای بچه ها بودم چیزی بود که منو اذیت میکرد
یعنی واقعا منظور مادر چی بوده اگه خواهر داشتم.... پیداش کن و مراقبش باش.... آخ!!!
باجی : هوی جلوتو نگاه کن
یارو :اوم ..... (رف تو کوچه )
کازوتورا که سر رسید*
کازوتورا: هوی باجی .... چیکار میکنی؟
باجی : هیچ___
یارو : نمیخوای بیای اینجا کیوسکه ؟
باجی : ها؟
کازوتورا : هوی تو کی هستی ؟
یارو : یه آشنا .... ظاهرا دوستت دنبال چیزی میگرده که پیش منه ... حرفای مادرش
باجی: تو کدوم خری هستی ؟
باجی : کازوتورا بیا بریم ببینیم این کیه ..
کازوتورا بدون هیچ حرفی با باجی وارد کوچه میشه ولی مرد برای باجی نقشه کشیده بود که اونو تو دام بندازه که یه لحظه یه نفر با موتور میاد تو کوچه و جلوی اون دوتا رو میگیره
کازوتورا : هوییی از پشت کوه که نیومدی این چه طرز موتور روندنه ؟
یارو : عا... پس توهم اومدی کار بدی کردی که فرار کردی میدونی که رفیقت هنوز پیش منه
فرد(همون که با موتور اومد)
برا همین اومدی دنبال تنها داریشش!با عصبانیت*
فرد: باجی ... واون که نمیشناسمت سوار شید با داد*
یارو عا ... نمیشه کازوعه باید برگردی !
اون مرد به لاستیک موتور کازوعه (همون فرد) شلیک میکنه وهم به شونه ی دستش
کازوعه موتور رو ول میکنه وباجی وکازوتورا رو از اونجا میبره و توی کوچه قایم میشن
کازوعه: آخ.... دستم...
کازوتورا : ببین تو کی هستی چرا انقدر صورتت رو پوشوندی و... موهات... دختری؟
کازوعه ماسک رو باز میکنه * چیه با دخترا مشکل داری ؟
باجی اصلا تو کی هستی اسم منو از کجا میدونی اون یارو کی بود ؟
کازوعه :... ااا.. الان وقت حرف زدن نیس منو ببرید یه جای امن نمیبینید دستم تیر خورده
کازوتورا : عا و همین جوری بهت اعتماد کنیم؟
کازوعه : انقدر منو حرص نده کاری که میگم رو بکن
باجی : لااقل یه چی بگو ما آدم حسابت کنیم
کازوعه : آه.... مگه دنبال حرف مادرت نیستی خو من همه چی رو میدونم درمورد اون مرده هم میدونم ... و.. آخ...
کازوتورا : و... چی؟...
کازوعه : بابا الان که نمیتونم همه رو بگم ای مخت منگه پس عصبی*
باجی : هی ... بیا این نق نقو رو ببریم پیش بقیه ...
کازوتورا :باش ولی این دختره ها؟
کازوعه : مشکل داری با دخترا کله موزی (بی ادب)-_-
کلزوتورا هوی پرو....
باجی : د خفه خون بگیرید جفتتون .. بیا بریم
****************
تو پارت بعد عکس کازوعه رو نشونتون میدم
حالا نظر شوما چطور بود؟
و اینکه حدس بزنید کازوعه چه ربطی به داستان داره...
۵.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.