پارت۶۴

صبح از خواب بیدار شدم که تو بغل کورش بودم یاد دیشب افتادم که از خجالت مردم وای این چه کاری بود من کردم آخه
داشت بیدار میشد که خودمو زدم به خواب
اومد دم گوشمو لاله گوشمو بوسید
-صبحت بخیر دخترم
با گفتن دخترم یه جوری شدم ولی سعی کردم که عکس‌العملی نشون ندم
-کوچولوم پاشو صبح شده عروسک
چشمامو آروم باز کردم و نگاهش کردم
-ای جونم صبحت بخیر
-صبح تو هم بخیرر
- بیا یه خورده ماساژم بده
برگشت و رو به متکا خوابید  منم رفتم روش شروع کردم ماساژ دادنش لباس نداشت و خیلی خوشم میومد دست بهش میزدم عضلات بازوش اصن اوفف
-بسته تکون نخور
-دراز کشیدم روش و منم رو به متکا بودم  سرمو

کردم داخل گردنش و بو کشیدم
-تو ایران چیکار میکردی؟
-کارمو میکردم و من
دیدگاه ها (۰)

پارت۶۵

پارت۶۶(شرطا نرسید ولی خب)

خدایی کاری ندارما ولی یه مشت منحرف دور هم جمع شدیم

پارت۶۳

جیمین فیک زندگی پارت ۴۵#

ادامه....

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط