❤
❤
چمدان یکسال را بسته ام . می گذارمش کنج خاطرات عمرم . خوب یا بد به آخر رساندمش پس شکر.
باز می کنم چمدان سال جدید را با نام خدا.
سبزه را سبز کردم یادم باشد باید مو به مو عمل کنم برای رسیدن به هدفهایم.
سیب را از درخت حیاط چیدم تا یادم بماند مثل درخت سیب عاشق باشم ، زندگی بدون عشق نمی شود .عشق جریان دارد ، هم دادنی و هم گرفتنیست.
سنجد را از دکان عطاری خریده ام یادم بماند نسبت به خودم هم اطرافیانم و دنیا تعهداتی دارم که باید بدان ها عمل کنم .
سیر تازه را از پسر دستفروش کنار جاده خریده ام یادم بماند زندگی ام چاشنی می خواهد قناعت می خواهد تا حفظ کنم حد و حدود مرز زندگی ام را.
سرکه ی سیب را از قرابه در ظرف ریختم و با گوشه ی انگشت تیزی اش را چشیدم ، یادم باشد زندگی بی دغدعه نبوده ، نیست و نخواهد بود . راضی باشم از احتمال بودنش در روزهایی از سال پیشرو.
سمنو امسال هنر دست مادرم است و گفت: برای پختن سمنو صبر می خواهد و حوصله تا بتوانی از آن دانه ی خشک گندم نرمی و ریشه برویانی و آنقدر آرام آرام در دیگ هم بزنی تا برسی به رنگ و نرمی و شیرینی . پس یادم می ماند بعد صبر نصیبم شیرینی و لذت خواهد شد.
همسایه در می زند . چندتایی تخم مرغ محلی پیشکش مهمانان کرده ، برای سفره کنار گذاشتمشان تا یادم بماند تلاش کنم برای تربیت فرزندانم تا انسان خوب پرورش دهم و دنیا را به انسانهایی بسپارم که اهل باشند و مهربانی کنند به دنیا ، انسانها و طبیعت مانده در این کره خاکی.
آیینه را دستمال می کشم ، به خودم خیره می شوم . بزرگتر شده ام و قول می دم به خوبی نزدیک تر شوم و صورتم آشتی باشد با لبخند به خودم و به زندگی که در جریان است
چمدان یکسال را بسته ام . می گذارمش کنج خاطرات عمرم . خوب یا بد به آخر رساندمش پس شکر.
باز می کنم چمدان سال جدید را با نام خدا.
سبزه را سبز کردم یادم باشد باید مو به مو عمل کنم برای رسیدن به هدفهایم.
سیب را از درخت حیاط چیدم تا یادم بماند مثل درخت سیب عاشق باشم ، زندگی بدون عشق نمی شود .عشق جریان دارد ، هم دادنی و هم گرفتنیست.
سنجد را از دکان عطاری خریده ام یادم بماند نسبت به خودم هم اطرافیانم و دنیا تعهداتی دارم که باید بدان ها عمل کنم .
سیر تازه را از پسر دستفروش کنار جاده خریده ام یادم بماند زندگی ام چاشنی می خواهد قناعت می خواهد تا حفظ کنم حد و حدود مرز زندگی ام را.
سرکه ی سیب را از قرابه در ظرف ریختم و با گوشه ی انگشت تیزی اش را چشیدم ، یادم باشد زندگی بی دغدعه نبوده ، نیست و نخواهد بود . راضی باشم از احتمال بودنش در روزهایی از سال پیشرو.
سمنو امسال هنر دست مادرم است و گفت: برای پختن سمنو صبر می خواهد و حوصله تا بتوانی از آن دانه ی خشک گندم نرمی و ریشه برویانی و آنقدر آرام آرام در دیگ هم بزنی تا برسی به رنگ و نرمی و شیرینی . پس یادم می ماند بعد صبر نصیبم شیرینی و لذت خواهد شد.
همسایه در می زند . چندتایی تخم مرغ محلی پیشکش مهمانان کرده ، برای سفره کنار گذاشتمشان تا یادم بماند تلاش کنم برای تربیت فرزندانم تا انسان خوب پرورش دهم و دنیا را به انسانهایی بسپارم که اهل باشند و مهربانی کنند به دنیا ، انسانها و طبیعت مانده در این کره خاکی.
آیینه را دستمال می کشم ، به خودم خیره می شوم . بزرگتر شده ام و قول می دم به خوبی نزدیک تر شوم و صورتم آشتی باشد با لبخند به خودم و به زندگی که در جریان است
۵.۷k
۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.