ادامه پارت۷و۸🌸🌺
ادامه پارت۷و۸🌸🌺
------------------------------------
باه افسانه ای هستن(مدیونید فک کنید سر فیلم افسانه روباه نه دم جو گیر شدم)😅
به هرحال
وارد اتاق شی ته شدم اینم واس بگم وقتی میخواستم بری اتاق آقا روباهه اول باید بری داخل سالنی که اتاق شی ته داخلش اخه بعد از اینکه شی تی بخش گفت و اجازه داد باید بری انتهای همون سالن و وارد اتاقش شی همه وقتی وارد اتاقش میشن دوتا سه ضربه به درش میزنن ولی من فقط یه ضربه اگه اجازه نده اینقدر با دستگیره ور میرم تا میگع بیا داخل از اون موقع که اومدم اندازه یه سرسوزن باهام مهربون شده حداقل دیگع فوحش نمیده همینشم کافیه والا به خدا
من-سلام شیته میتونم برم داخل؟
شیته-وایس بهش بگم
من-اوکی
شیته-برو داخل امروز اصلا حوصله نداره ها حواست باشه دعوا نکنید
من- ااا چرا؟مگه چی شده؟
شیته- احساس میکنه یکی داره بهش خیانت میکنه چند روزه در گیره
من-اوه باسه حواسم هست
رفتم پشت در اتاقش لا یه تک ضربه گفت بیا تو منم رفتم عین همیشه
من لا یه صدای پر انرژی گفتم- سللللام منم کسی نیست
یهو چیزی رو دیدم که احساس کردم نباید ببینم نشسته بود رو زمین و اشکاش میومد
من- آقای کیم؟ رئیس کیم؟ حالتون خوبه؟
انگاری هنگ کرده بود باورم نمیشه رفتم جلو ولی فقط اشکاش میومد و به سختی نفس میکشید متاسفانه یا خوشبختانه دیوارای اتاقش عایق صدا بودن و صدای جیغ من بیرون نمی رفتزدم تو گوشش اما اما اصلا انگار نه انگار هر چقدر داد زدم هوار کردم نشد که نشد نفسش دیگع بالا نمیومد باید چیکار کنم همینطور که گریه میکردم یادم افتاد که چند سال پیش مامانبزرگ اینجوری شد و بابا بزرگ با تنفر دهان به دهان نفسش رو بهش داد اره باید همینکار کنم نفس گرفتم و نفسم رو بهش دادم یکم بعد تر دیدم داره حالش بدتر میشه دسترسی به تلفنم نداشتم گوشی نداشتم تلفن داخل اتاقشم خورد شده بود خوابوندم رو زمین و محکم زدم رو سینش و بعدش دوباره تنفس دهان به دهان بهش دادم بعد دیدم که آروم شد حالش بهتر شد خدایا شکرت هرچی جیغ و داد زده بودم از این اتاق لعنتی نرفته بود بیرون تا بقیه بشنون در اتاقش هم از اینا بود که باید از داخل دکمه بزنه تا باز شه انگار اومدی طلا فروشی والا
دیدم داره صدا میکنه
من-بله
تهیونگ-کمکم کن بلند شم
من-اهان
کمکش کردم خوابید روی کاناپه
من- حالتون خوبه
تهیونگ- میشه بشینی روی این مبل
ادامه الان میزارم
فقط مینویسم ادامه پارت ۷و ۸
پارت ۳
اوکی؟
------------------------------------
باه افسانه ای هستن(مدیونید فک کنید سر فیلم افسانه روباه نه دم جو گیر شدم)😅
به هرحال
وارد اتاق شی ته شدم اینم واس بگم وقتی میخواستم بری اتاق آقا روباهه اول باید بری داخل سالنی که اتاق شی ته داخلش اخه بعد از اینکه شی تی بخش گفت و اجازه داد باید بری انتهای همون سالن و وارد اتاقش شی همه وقتی وارد اتاقش میشن دوتا سه ضربه به درش میزنن ولی من فقط یه ضربه اگه اجازه نده اینقدر با دستگیره ور میرم تا میگع بیا داخل از اون موقع که اومدم اندازه یه سرسوزن باهام مهربون شده حداقل دیگع فوحش نمیده همینشم کافیه والا به خدا
من-سلام شیته میتونم برم داخل؟
شیته-وایس بهش بگم
من-اوکی
شیته-برو داخل امروز اصلا حوصله نداره ها حواست باشه دعوا نکنید
من- ااا چرا؟مگه چی شده؟
شیته- احساس میکنه یکی داره بهش خیانت میکنه چند روزه در گیره
من-اوه باسه حواسم هست
رفتم پشت در اتاقش لا یه تک ضربه گفت بیا تو منم رفتم عین همیشه
من لا یه صدای پر انرژی گفتم- سللللام منم کسی نیست
یهو چیزی رو دیدم که احساس کردم نباید ببینم نشسته بود رو زمین و اشکاش میومد
من- آقای کیم؟ رئیس کیم؟ حالتون خوبه؟
انگاری هنگ کرده بود باورم نمیشه رفتم جلو ولی فقط اشکاش میومد و به سختی نفس میکشید متاسفانه یا خوشبختانه دیوارای اتاقش عایق صدا بودن و صدای جیغ من بیرون نمی رفتزدم تو گوشش اما اما اصلا انگار نه انگار هر چقدر داد زدم هوار کردم نشد که نشد نفسش دیگع بالا نمیومد باید چیکار کنم همینطور که گریه میکردم یادم افتاد که چند سال پیش مامانبزرگ اینجوری شد و بابا بزرگ با تنفر دهان به دهان نفسش رو بهش داد اره باید همینکار کنم نفس گرفتم و نفسم رو بهش دادم یکم بعد تر دیدم داره حالش بدتر میشه دسترسی به تلفنم نداشتم گوشی نداشتم تلفن داخل اتاقشم خورد شده بود خوابوندم رو زمین و محکم زدم رو سینش و بعدش دوباره تنفس دهان به دهان بهش دادم بعد دیدم که آروم شد حالش بهتر شد خدایا شکرت هرچی جیغ و داد زده بودم از این اتاق لعنتی نرفته بود بیرون تا بقیه بشنون در اتاقش هم از اینا بود که باید از داخل دکمه بزنه تا باز شه انگار اومدی طلا فروشی والا
دیدم داره صدا میکنه
من-بله
تهیونگ-کمکم کن بلند شم
من-اهان
کمکش کردم خوابید روی کاناپه
من- حالتون خوبه
تهیونگ- میشه بشینی روی این مبل
ادامه الان میزارم
فقط مینویسم ادامه پارت ۷و ۸
پارت ۳
اوکی؟
۹.۳k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.