فیک ددی های وحشی پارت چهارم
تهیونگ: به این زودی داری میری؟ میموندی صبحونه میخوردی بعد میرفتی خوشگلم. ات:
جلسه دارم. شاید شب امدم. ته: پوفففف فک کنم تا سه سال دیگه نتونیم تورو ببینیم. ات: عهههه اینقدر غرغر نکن خرسی جونم شب میام بای من رفتم👋🏻
ته: خدافظ جوجوی من
ویو تهکوک
کوک از اتاق امد بیرون رفت پیش ته و بهش گفت: ته نظرت چیه ی شرکت طراحی بخریم بعد بریم با بابای ات شریک بشیم اینجوری دیگه همیشه ات جلو چشممونه.
ته: هوم فکر خوبیه من به جانگ(دستیار تهیونگ) میگم ی شرکت خوب پیدا کنه. تو همون لحظه که تهکوک داشتن صبحونه میخوردن گوشی کوک زنگ خورد جواب داد.
کوک:هوم چیه(سرد)
کوک: چیییی الان میاییم(داد)
ته: چیشده؟
کوک: بار اصلحه رو دزدیدن
بچه ها راستی یادم رفت بگم هیشکی از رابطه تهکوک با ات خبر نداره
جلسه دارم. شاید شب امدم. ته: پوفففف فک کنم تا سه سال دیگه نتونیم تورو ببینیم. ات: عهههه اینقدر غرغر نکن خرسی جونم شب میام بای من رفتم👋🏻
ته: خدافظ جوجوی من
ویو تهکوک
کوک از اتاق امد بیرون رفت پیش ته و بهش گفت: ته نظرت چیه ی شرکت طراحی بخریم بعد بریم با بابای ات شریک بشیم اینجوری دیگه همیشه ات جلو چشممونه.
ته: هوم فکر خوبیه من به جانگ(دستیار تهیونگ) میگم ی شرکت خوب پیدا کنه. تو همون لحظه که تهکوک داشتن صبحونه میخوردن گوشی کوک زنگ خورد جواب داد.
کوک:هوم چیه(سرد)
کوک: چیییی الان میاییم(داد)
ته: چیشده؟
کوک: بار اصلحه رو دزدیدن
بچه ها راستی یادم رفت بگم هیشکی از رابطه تهکوک با ات خبر نداره
- ۱۱.۷k
- ۲۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط