دستهی کاغذ بر میز

دسته‌ی کاغذ بر میز
در نخستین نگاهِ آفتاب.
کتابی مبهم و
سیگاری خاکسترشده کنارِ فنجانِ چای از یادرفته.

#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۹)

درختِ کوچکِ منبه باد،عاشق بودبه بادِ بی سامانکجاست خانه ي با...

‏ماه می‌گذرد‏در انتهای مدارِ سردش.‏ما مانده‌ایم و‏روز ‏نمی‌آ...

ای کاش می‌توانستند از آفتاب یاد بگیرند،که بی دریغ باشنددر در...

و آن گاه بانوی پُر غرورِ عشقِ خود را دیدمدر آستانه ى پُر نیل...

چندپارتی

یه مشت کاغذ تا شده گرفت‌ جلوی صورتم و گفت انتخاب کن. یه لبخن...

پــارت ۵: خواهر و برادر رزمیکار «نور کمِ هال، سکوتی که حرف م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط