پارت 13
پارت 13
یه خانمی رد شد رفتم سمتش حتی پدربزرگم اومد
ازش پرسیدم
جیمین:ببخشید خانم شما آقای کیم یونگ و پارک هانا رو میشناسین
خانم:بله
اونا قبلا تو این خونه زندگی میکردن ولی دخترشون ترکشون کرد و اونا هم تنها زندگی کردن بعد یه مدت بدهی بالا آوردن و از این خونه بیرونشون کردن الان هم خدمتکار های جناب مین هستن
جیمین:وایسا ببینم مین؟مین یونگی؟
خانم:بله همینطوره با اجازه من دیگه باید برم بچه هام تو خونه تنها هستن
پدربزرگ:بفرمائید
خانم:ممنون*رفت*
جیمین:پدربزرگ حالا چیکار کنم؟
پدربزرگ:اول با ا/ت صحبت کن اگه قبول نکرد میریم سراغ پدر و مادرش
جیمین:چشم ولی بهتر نیست شما باهاش صحبت کنید ؟
پدربزرگ:باشه من صحبت میکنم
به طرف شرکت ا/ت حرکت کردیم
همین که وارد شدیم دیدم ا/ت دست یه پسره رو گرفته و داره باهاش راه میره
بدنم داغ کرده بود هر لحظه امکان داشت برم و بزنمش که پدربزرگ دستمو گرفت
پدربزرگ:آروم باش پسرم وایسا تا برم باهاش صحبت کنم *رفت*
^50 مین بعد^
چقدر طول کشید دارم دیوونه میشم
رفتم سمت در اتاق که پدر بزرگ اومد بیرون
پدربزرگ:قبول نمی کنه
جیمین:من بیخیال نمیشم به هیچ عنوان
پدربزرگ ازت میخوام ثروت و بدی به جیان
پدربزرگ:اما..
جیمین:اون پسر کنار ا/ت جونگوونه زیر دست جیان
پدربزرگ:باشه
زنگ زدم به جیان
جیمین:الو جیان
جیان:چیه دزد؟
جیمین:هه بیا محضر واسه واگذاری ارث پدر
جیان:چه ربطی به من داره ؟
جیمین:طبق قراری که گذاشتیم ارث مال توعه و ا/ت مال من درسته؟
جیان:درسته
آدرس بده تا بیام
جیمین:راستی شرطش اینه که جونگوون ا/ت رو ترک کن چون ا/ت مال منه
جیان:باشه قبوله
°ا/ت°
با جونگوون رفتیم کافه
بهش وابسته شدم عاشقش شدم
داشتیم قهوه می خوردیم که گوشی جونگوون زنگ خورد
قیافش توهم رفت گوشی رو قطع کرد برگشت سمتم و ......
یه خانمی رد شد رفتم سمتش حتی پدربزرگم اومد
ازش پرسیدم
جیمین:ببخشید خانم شما آقای کیم یونگ و پارک هانا رو میشناسین
خانم:بله
اونا قبلا تو این خونه زندگی میکردن ولی دخترشون ترکشون کرد و اونا هم تنها زندگی کردن بعد یه مدت بدهی بالا آوردن و از این خونه بیرونشون کردن الان هم خدمتکار های جناب مین هستن
جیمین:وایسا ببینم مین؟مین یونگی؟
خانم:بله همینطوره با اجازه من دیگه باید برم بچه هام تو خونه تنها هستن
پدربزرگ:بفرمائید
خانم:ممنون*رفت*
جیمین:پدربزرگ حالا چیکار کنم؟
پدربزرگ:اول با ا/ت صحبت کن اگه قبول نکرد میریم سراغ پدر و مادرش
جیمین:چشم ولی بهتر نیست شما باهاش صحبت کنید ؟
پدربزرگ:باشه من صحبت میکنم
به طرف شرکت ا/ت حرکت کردیم
همین که وارد شدیم دیدم ا/ت دست یه پسره رو گرفته و داره باهاش راه میره
بدنم داغ کرده بود هر لحظه امکان داشت برم و بزنمش که پدربزرگ دستمو گرفت
پدربزرگ:آروم باش پسرم وایسا تا برم باهاش صحبت کنم *رفت*
^50 مین بعد^
چقدر طول کشید دارم دیوونه میشم
رفتم سمت در اتاق که پدر بزرگ اومد بیرون
پدربزرگ:قبول نمی کنه
جیمین:من بیخیال نمیشم به هیچ عنوان
پدربزرگ ازت میخوام ثروت و بدی به جیان
پدربزرگ:اما..
جیمین:اون پسر کنار ا/ت جونگوونه زیر دست جیان
پدربزرگ:باشه
زنگ زدم به جیان
جیمین:الو جیان
جیان:چیه دزد؟
جیمین:هه بیا محضر واسه واگذاری ارث پدر
جیان:چه ربطی به من داره ؟
جیمین:طبق قراری که گذاشتیم ارث مال توعه و ا/ت مال من درسته؟
جیان:درسته
آدرس بده تا بیام
جیمین:راستی شرطش اینه که جونگوون ا/ت رو ترک کن چون ا/ت مال منه
جیان:باشه قبوله
°ا/ت°
با جونگوون رفتیم کافه
بهش وابسته شدم عاشقش شدم
داشتیم قهوه می خوردیم که گوشی جونگوون زنگ خورد
قیافش توهم رفت گوشی رو قطع کرد برگشت سمتم و ......
۹.۴k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.