پارت 15
پارت 15
اومد سمتمو دستمو گرفت و منو با خودش برد(استغفرالله به چی فکر میکردین؟)
همش تقلا میکردم که دستمو ول کنه خودمم تلاش میکردم تا دستمو از تو دستش بیرون بیارم
نه تنها بر اینکه ول نمی کرد بلکه محکم تر دستمو می گرفت
برگشتیم به همونجا
مامانم اومد سمتمو دستاش و قاب صورتم کرد
هانا:وای دختر عزیزم میدونی چقدر دنبالت گشتیم؟
دستاشو پس زدم و گفتم:هه واقعا که یعنی تو اون خونه ای که توش کار میکردین تلوزیون نداشت و منو توش نمیدیدین؟
واقعا فکر کردین بعد اون همه گندی که بالا آوردین بعد اون همه قمار بازیتون و باختن به گردن کلفتها کی بدهی تون رو صاف میکرد؟ هاااااااا
شما ها همیشه سر من قمار میکردین و من مجبور بودم برای دو روز پیش اون مردای هیز باشم بعد اون وقت دوباره دلتنگم شدین ؟
فکر کردین نمیدونم به خاطر پولهایی که الان بدست آوردم اومدین سراغم و قربون صدقم میرید؟
به قول یکی از دوستام تا پول داری رفیقتم قربون بند کیفتم
الانم کور خوندین فکر کردین از نقشتون خبر ندارم؟
میخواین منو جیمین باهم ازدواج کنیم و بعد ثروت کل خانواده پارک و واسه شرط ازدواج با من صاحب بشید ؟
عمرا همچین فکری رو از ذهنتون بیرون بندازید
رفتم سمت پدربزرگ جیمین و گفتم:جناب پارک من با جیمین ازدواج میکنم ولی سه تا شرط دارم
پدربزرگ:چه شرطی ؟
ا/ت:1. به کسایی که دوسشون دارم به هیچ عنوان آسیب نزنید
2 . من هیچ عشق و علاقه ای نسبت به جیمین ندارم و ازم درخواست نتیجه نداشته باشین
و 3 . همین الان این دوتا رو برگردونید به همون جایی که بودن
پدربزرگ: باشه قبوله
رو به سمت بادیگارد ها
پدربزرگ:هرچه زودتر اینارو برگردونید به جایی که بودن
بادیگارد ها :چشم قربان
پدربزرگ: خب بریم خرید های عروسیتون رو انجام بدیم
جیمین:پدربزرگ اگه اجازه بدین میخوام خودم تنها با ا/ت برم خرید
پدربزرگ:باشه پسرم ......
اومد سمتمو دستمو گرفت و منو با خودش برد(استغفرالله به چی فکر میکردین؟)
همش تقلا میکردم که دستمو ول کنه خودمم تلاش میکردم تا دستمو از تو دستش بیرون بیارم
نه تنها بر اینکه ول نمی کرد بلکه محکم تر دستمو می گرفت
برگشتیم به همونجا
مامانم اومد سمتمو دستاش و قاب صورتم کرد
هانا:وای دختر عزیزم میدونی چقدر دنبالت گشتیم؟
دستاشو پس زدم و گفتم:هه واقعا که یعنی تو اون خونه ای که توش کار میکردین تلوزیون نداشت و منو توش نمیدیدین؟
واقعا فکر کردین بعد اون همه گندی که بالا آوردین بعد اون همه قمار بازیتون و باختن به گردن کلفتها کی بدهی تون رو صاف میکرد؟ هاااااااا
شما ها همیشه سر من قمار میکردین و من مجبور بودم برای دو روز پیش اون مردای هیز باشم بعد اون وقت دوباره دلتنگم شدین ؟
فکر کردین نمیدونم به خاطر پولهایی که الان بدست آوردم اومدین سراغم و قربون صدقم میرید؟
به قول یکی از دوستام تا پول داری رفیقتم قربون بند کیفتم
الانم کور خوندین فکر کردین از نقشتون خبر ندارم؟
میخواین منو جیمین باهم ازدواج کنیم و بعد ثروت کل خانواده پارک و واسه شرط ازدواج با من صاحب بشید ؟
عمرا همچین فکری رو از ذهنتون بیرون بندازید
رفتم سمت پدربزرگ جیمین و گفتم:جناب پارک من با جیمین ازدواج میکنم ولی سه تا شرط دارم
پدربزرگ:چه شرطی ؟
ا/ت:1. به کسایی که دوسشون دارم به هیچ عنوان آسیب نزنید
2 . من هیچ عشق و علاقه ای نسبت به جیمین ندارم و ازم درخواست نتیجه نداشته باشین
و 3 . همین الان این دوتا رو برگردونید به همون جایی که بودن
پدربزرگ: باشه قبوله
رو به سمت بادیگارد ها
پدربزرگ:هرچه زودتر اینارو برگردونید به جایی که بودن
بادیگارد ها :چشم قربان
پدربزرگ: خب بریم خرید های عروسیتون رو انجام بدیم
جیمین:پدربزرگ اگه اجازه بدین میخوام خودم تنها با ا/ت برم خرید
پدربزرگ:باشه پسرم ......
۷.۸k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.