شاید شیطان راست میگفارزش من از ی مشت خاک بهتره اون مید

شاید شیطان راست میگف"ارزش من از ی مشت خاک بهتره!" اون میدونس ک آدم انسانیت رُ ی روزی فراموش میکنه !
پس اون بالایی دلش ب چی خوش بود؟ چرا خلق کرد و روحشو درون این مردم دمید؟ آلودس! هوای این شهر آلوده شده! روحشون کثیفه !
تاریکه !تاریک تر از سیاهی شب!وحشتناک تر از جهنم!پلید تر از جنس شیطان! فریبنده تر از سراب! رو ب آسمون کرد و گف :هوای اینجا داره خفم میکنه! کسی صدامو می‌شنوه؟! یکی از تاریکی نجاتم بده! این بود صدایی ک در ترافیک ذهن، آروم ب گوش میرسید!

+شیطان عاجزانه فریاد میزد ، آدم بیارید سجده کنم..اما..کوآدم؟]...و ما قاتل صدای فریادهایی شدیم کِ روزی سکوتشان از ما انتقام خواهد گرف :)
-و صدای خفیف برای همیشه خاموش شد!.. او زیر لب زمزمه کرد.. انسان موجودیس ک موجود نیست!.. و برای همیشه در دهان تاریکی بلعیده شد
+با لبی خاموش سخن می گوید با نگاهی ک زبان منو توست پاسخ می گیرد...گوش کن...خاموش ها گویا ترند...نقطه سرخط :)
دیدگاه ها (۱)

- هی سعی میکنی بری خودتو رها کنی اما یادشون از یادت نمیره می...

[ بعضی وقتا ]

توی ترافیک مغزم ، ی صدایی آرومی میشنوم :)صدای آرومی از بین آ...

افتادیم‌تو‌‌ی‌جور‌توهم‌..! :)

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۷

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 2)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط