لب دریانشسته بودم پرنده عشق امدوگفتبرای دوستت نامه ای بن

لب دریانشسته بودم پرنده عشق امدوگفت.برای دوستت نامه ای بنویس,گفتم قلم ندارم,گفت از پرم بگیرگفتم جوهرندارم ,گفت از خونم بگیر گفتم ورق ندارم گفت
گوزو تو که هیچی نداری گوه میخوری لب دریا میشینی،
دیدگاه ها (۳)

.

بچه ها زیر فرش یا رختخواب یا هرجایی چیزی قایم کردین بر دارین...

.

اینم مهر مادری

پرسیدم: «چند تا منو دوست نداری؟»روی یک تکه از نیمرو، نمک پاش...

دو رقیب عشقیپارت ۱از زبان ا/ت:زنگ خورد، کتاب هام رو جمع کردم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط