نمیدانم انگار

نمیــــــــــــــــــــدانم!!!! انــــــــــــــــــــگار کــــــــــسے برایم....

نمــــــــــــــــــــاز باران خوانده اســــــــــــــــــــٺ....
کہ این روز ها....

اانقدر آســــــــــــــــــــمان چشمانم بارانیســــــــــٺ.....!!‌
دیدگاه ها (۱)

همین که چمدانت را بر میداری، همه می پرسند می خواهی کجا بروی؟...

مترسک آنقدر دستهایت را باز نکن کسی تو را در آغوش نمیگیرد ایس...

خوابم می آید اما،باید به اندازه گریه ای کوتاه هم که شدهبه تو...

اشکهایم را می‌نويسم خط به خط در دفترم، حال و روز دفترم این ر...

حلقه ی اعتماد ماه ها گذشت. سئول دیگر برایم شهر نورها و آوازه...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط