یادت نره

یادت نره.....!
مداد رنگی ها مشغول بودند به جز مداد سفید
هیچکس به او کار نمیداد
همه میگفتند :
تو به‌ هیچ دردی نمیخوری.
یک شب که مداد رنگی ها تو سیاهی شب گم شده بودند ،
مداد سفید تا صبح
ماه کشید
مهتاب کشید
و آنقدر
ستاره کشید که
کوچک و کوچکتر شد
صبح توی جعبه مداد رنگی
جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد ....
دیدگاه ها (۱)

با من بمانتا در کنارت جان بگیرمدر سینه ی طوفانیت سامان بگیرم...

دلتنگ که باشیآدم دیگری میشویخشن ترعصبی ترکلافه تر و تلختر.و ...

بعضی وقت‌ها باید، از همه چیزدست کشید بی اعتنا شد...!یک گوشه ...

نمی‌دانم از کجا باید شروع کنم. از شبِ رفتنت؟ از سکوتی که بعد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط