فکرها علیل ذکرها عبث

فکرها علیل، ذکرها عبث
اوج ها به قدر سقف یک قفس

پای ما مسافر است
جاده ها ولی به مقصدی حقیر ختم می شوند
ما کلاف پیچ پیچ کوچه ها
شما؛
در زلال محض آسمان رها
فکر می کنید حجم این قفس ملولمان نمی کند؟
چرا، ولی چه فایده؟
آسمان قبولمان نمیکند

حال ما دچار عادت زمانه ایم
شانه می کنیم!
سرمه می کشیم!
عشوه می کنیم!

مردهای بعد از قطعنامه ایم !
دیدگاه ها (۳)

من!با سیاهی دو چشم سیاه تو،خواهم نوشتبر هر کرانه ی این باغدس...

چه کنم؟دل به که بندم؟به کجا روی کنم؟باز گو! ای به کنار دگری ...

حوالی هوایت هر روزکبوترهادر آسمان هشت ست...

خودت که خاکستریاما یادت سبززیر آسمان نیلوفریطفلکی ساحلکه از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط