▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️
▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️▪ ️
شب دهم : روضه وداع ...
برویم سراغ کسی که دستمان را میگیرد و حفظمان میکند و سفینۀ نجات ماست. مینویسند روز عاشورا «فَنَظَرَ یَمیناَ وَ شِمالاَ»؛ حسین"ع" یک نگاهی کرد به سمت چپ و راست خودش، «وَلَم یَرَ مِن أصحابِهِ أحَداً»؛ دید دیگر هیچ یک از اصحابش باقی نمانده است؛ همه رفتهاند. «فَنادی یا مُسلِم بن عقیل و یا هانی بن عروه، یا بُریر، یا زُهیر، ...». یکی یکی اینها را صدا زد. «قوموا عَن نَومِکُم أیُّها الکِرام، اِدفَعوا عَن حَرَمِ الرَّسول»؛ بلند شوید و از این زن و بچهها دفاع کنید...
حسین"ع" وقتی آماده شد که خودش به میدان برود، «فَنادا یا زَینَب، یا اُمَّ کُلثومِ، یا سُکَینَة، یا رُباب، عَلَیکُنَّ مِنّی السَّلام». یعنی خداحافظ، من هم رفتم... میگویند وقتی صدای حسین"ع" بلند شد، این زن و بچهها و بی بی ها از خیمه بیرون ریختند و اطراف حسین"ع" را گرفتند. هر کس یک چیزی میگوید؛ اما خواهرش یک تقاضا داردو آن اینکه بگذار یک بوسه به زیر گلویت بزنم...
دخترش سکینه آمد، جلوی بابا را گرفت. رو کرد به پدر و گفت: «یا أبَه! أ استَسلَمتَ بِالمَوت؟»؛ پدر! دیگر تن به مرگ دادی؟ حسین"ع" در جواب به او گفت: «کَیفَ لا یَستَسلِمَُ لِلمَوتِ مَن لا ناصِرَ لَهُ؟»؛ چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یاوری ندارد؟ سکینه گفت: حالا که چارهای جز این نیست، «رُدَّنا الی حَرَمِ جَدِّنا». یعنی اول ما را بگذار مدینه و بعد خودت بیا و بجنگ. حسین"ع" با کنایه جواب او را داد. فرمود: «لَو تُرِکَ القَطا لَنامَ». یعنی دخترم! دیگر راه برگشت بر حسین بسته است... اینجا بود که سکینه شروع کرد های های گریه کردن. حسین"ع" آمد دخترش را بغل کرد و روی زانوهایش نشاند. با آستینهایش اشکهای سکینه را پاک میکرد و این جملات را میگفت: «سَیَطولُ بَعدی یا سُکَینَةُ فَاعلَمی مِنکَ البُکاأُ اِذِ الحِمامُ دِهانی»؛ دخترم! گریهها برای بعد از این است نه الان، «لا تُحرِقی قَلبی بِدَمعِکِ حَسرَتا»؛ دخترم! دل پدر را با این قطرههای اشکت آتش نزن...
آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴
شب دهم : روضه وداع ...
برویم سراغ کسی که دستمان را میگیرد و حفظمان میکند و سفینۀ نجات ماست. مینویسند روز عاشورا «فَنَظَرَ یَمیناَ وَ شِمالاَ»؛ حسین"ع" یک نگاهی کرد به سمت چپ و راست خودش، «وَلَم یَرَ مِن أصحابِهِ أحَداً»؛ دید دیگر هیچ یک از اصحابش باقی نمانده است؛ همه رفتهاند. «فَنادی یا مُسلِم بن عقیل و یا هانی بن عروه، یا بُریر، یا زُهیر، ...». یکی یکی اینها را صدا زد. «قوموا عَن نَومِکُم أیُّها الکِرام، اِدفَعوا عَن حَرَمِ الرَّسول»؛ بلند شوید و از این زن و بچهها دفاع کنید...
حسین"ع" وقتی آماده شد که خودش به میدان برود، «فَنادا یا زَینَب، یا اُمَّ کُلثومِ، یا سُکَینَة، یا رُباب، عَلَیکُنَّ مِنّی السَّلام». یعنی خداحافظ، من هم رفتم... میگویند وقتی صدای حسین"ع" بلند شد، این زن و بچهها و بی بی ها از خیمه بیرون ریختند و اطراف حسین"ع" را گرفتند. هر کس یک چیزی میگوید؛ اما خواهرش یک تقاضا داردو آن اینکه بگذار یک بوسه به زیر گلویت بزنم...
دخترش سکینه آمد، جلوی بابا را گرفت. رو کرد به پدر و گفت: «یا أبَه! أ استَسلَمتَ بِالمَوت؟»؛ پدر! دیگر تن به مرگ دادی؟ حسین"ع" در جواب به او گفت: «کَیفَ لا یَستَسلِمَُ لِلمَوتِ مَن لا ناصِرَ لَهُ؟»؛ چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یاوری ندارد؟ سکینه گفت: حالا که چارهای جز این نیست، «رُدَّنا الی حَرَمِ جَدِّنا». یعنی اول ما را بگذار مدینه و بعد خودت بیا و بجنگ. حسین"ع" با کنایه جواب او را داد. فرمود: «لَو تُرِکَ القَطا لَنامَ». یعنی دخترم! دیگر راه برگشت بر حسین بسته است... اینجا بود که سکینه شروع کرد های های گریه کردن. حسین"ع" آمد دخترش را بغل کرد و روی زانوهایش نشاند. با آستینهایش اشکهای سکینه را پاک میکرد و این جملات را میگفت: «سَیَطولُ بَعدی یا سُکَینَةُ فَاعلَمی مِنکَ البُکاأُ اِذِ الحِمامُ دِهانی»؛ دخترم! گریهها برای بعد از این است نه الان، «لا تُحرِقی قَلبی بِدَمعِکِ حَسرَتا»؛ دخترم! دل پدر را با این قطرههای اشکت آتش نزن...
آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴
۱۷۲
۲۰ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.