دفتر عمر مرا

دفتر عمر مرا
دست ایام ورق‌ها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست

در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز

آتش عشق،
پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز

#حمید_مصدق
دیدگاه ها (۳)

از روی مهر با من دلخسته یار شو پاییز کوچه های دلم را بهار شو...

یارب ، غم بیرحمی جانان بکه گویم ؟جانم غم او سوخت ، غم جان بک...

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانموین درد نهان سوز نهفتن نتوانمتو...

ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ماتا مدعی بمیرد از جان فشانی ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط