رمان حامی
رمان حامی
پارت ۱۸م
حامیم:
وایییییی جیغعععععع
باران:
وای منسریع زنگ میزنم اورژانسسس
همه ی بچه ها از ترس میلرزیدن
علیرضا هم بدو بدو دنبال اون پسره
میدویید تا بهش یرسه و بگیرتش
حامیم هم با گریه عسلو بغل میکرد
و فرید هم میلرزید و نمی دوست چیکارکنه....
باران:
سلام اورژانس
ببخشید ی مورد خیلی اورژاتسی داریم
کمکمون کنید توروخدا
ادرس.........
از زبان باران:
اورژاتس امد و عسل و بردن بیمارستان
دکتر
حالش توبه فقط ب استراحت نیاز داره
و به عمل فقط استخون کمرش شکسته
که چیزی نیست میتونیم درستش کنیم
نگران نباشید
حامیم:
وای خدایا شکرت
باران:
وای چقد خوب
حامیم:
عه علیرضا بهم زتگمیزنه
باران :
ببین چی میگه!
حامیم:
سلامداداش بله؟
علیرضا:
حال عسل چطوره؟
حاممی:
وای دکتر میگه به استراحت و عمل نیاز داره ولی همه چیش خوبه خدارشکر
علیرضا:
وای خدایا شکرت
حامیم:
راستی اون مرد لعنتی چی شد؟
علیرضا:
پلیسا گرفتنش
بالاخره
حامیم:
خوبه پس
علیرضا:
اره
خب تو برو به کارت برس
حامیم:
باش داداش:)
علیرضا
فعلا
حامیم
فعلا
حامیم:
بالاخره پسره رو گرفتنش
باران:
خدارشکر
دکتر:
ببخشید اقای حامیم هستن؟
عسل باهاشون کار داره...
حامیم
با من؟؟؟
دکتر:
بله میتوتید برید داخل
حامیم:
مرسی
از زبان عسل:
دیدم حامیم بدو بدو داره میاد سمتم
و بغلم میکنه و برام اهنگ خوند
و اونجا بود که من ذوق کردم
داشت اهنگ قلب منی رو میخوند
و گفتش خیلی خوشحالم که خوب شدی
ماه شب تارم:)
عسل:
وای مرسی حامیم قشنگم:)💗
حامیم:
ماچ:💗
این داستان ادامه داره...
پارت ۱۸م
حامیم:
وایییییی جیغعععععع
باران:
وای منسریع زنگ میزنم اورژانسسس
همه ی بچه ها از ترس میلرزیدن
علیرضا هم بدو بدو دنبال اون پسره
میدویید تا بهش یرسه و بگیرتش
حامیم هم با گریه عسلو بغل میکرد
و فرید هم میلرزید و نمی دوست چیکارکنه....
باران:
سلام اورژانس
ببخشید ی مورد خیلی اورژاتسی داریم
کمکمون کنید توروخدا
ادرس.........
از زبان باران:
اورژاتس امد و عسل و بردن بیمارستان
دکتر
حالش توبه فقط ب استراحت نیاز داره
و به عمل فقط استخون کمرش شکسته
که چیزی نیست میتونیم درستش کنیم
نگران نباشید
حامیم:
وای خدایا شکرت
باران:
وای چقد خوب
حامیم:
عه علیرضا بهم زتگمیزنه
باران :
ببین چی میگه!
حامیم:
سلامداداش بله؟
علیرضا:
حال عسل چطوره؟
حاممی:
وای دکتر میگه به استراحت و عمل نیاز داره ولی همه چیش خوبه خدارشکر
علیرضا:
وای خدایا شکرت
حامیم:
راستی اون مرد لعنتی چی شد؟
علیرضا:
پلیسا گرفتنش
بالاخره
حامیم:
خوبه پس
علیرضا:
اره
خب تو برو به کارت برس
حامیم:
باش داداش:)
علیرضا
فعلا
حامیم
فعلا
حامیم:
بالاخره پسره رو گرفتنش
باران:
خدارشکر
دکتر:
ببخشید اقای حامیم هستن؟
عسل باهاشون کار داره...
حامیم
با من؟؟؟
دکتر:
بله میتوتید برید داخل
حامیم:
مرسی
از زبان عسل:
دیدم حامیم بدو بدو داره میاد سمتم
و بغلم میکنه و برام اهنگ خوند
و اونجا بود که من ذوق کردم
داشت اهنگ قلب منی رو میخوند
و گفتش خیلی خوشحالم که خوب شدی
ماه شب تارم:)
عسل:
وای مرسی حامیم قشنگم:)💗
حامیم:
ماچ:💗
این داستان ادامه داره...
۴.۲k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.