ختم یکی از آشناهامون بودیم یه نفر خیلی گریه میکرد رفتم پ
ختم یکی از آشناهامون بودیم یه نفر خیلی گریه میکرد رفتم پیشش گفتم: ناراحت نباش نیم ساعت دیگه همه یادشون میره و دغدغشون این میشه که نوشابه زرد بهشون میرسه یا مشکی. گفت من دارم برای این گریه میکنم که قرار نیست نهار بدن حاجی😞
کل جمع زدیم زیر گریه😭
کل جمع زدیم زیر گریه😭
- ۹.۳k
- ۱۴ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط