پارت ۶ دوست پسر بد
که کوک هم برای خودش رو در اورد
الان هردوتاشون لخت بودن
کوک خیلی سریع وارد ا.ت کرد که ا.ت ناله ای تحریک کننده کرد و کوک شروع به تلمبه زدن کرد
همین جوری ناله میکرد
که کوک در اورد و گفت
+بازم میخوای؟
=ن...نه
یکم از ا.ت دور شد و چشمش به عضو ا.ت خورد
کنار ا.ت دراز کشید
و شروع کرد به مالش عضو ا.ت
به نزدیک تر شد و اون رو شدید می بوسید
که ا.ت گفت
=میشه دستت رو برداری از اونجا
+نه
=یکم دردم گرفته اخه
+دوست ندارم یادت میاد اون موقع که مست بودی چقدر بد نشستی اونجا😒
=ببخشید..... حالا میشه دستت رو برداری؟
+نه
=دوست پسر بد😒
+چی دوست پسر؟؟
=اهم.....ددی بد
+آفرین سفید برفی من با اون سینه های دوست داشتنیت😉
=عه باز شروع نکن
=من میرو اون لباس رو بپوشم البته.....هیچی
+بله ....البته باید بری حموم
=اره🙄
کوک ا.ت رو براید استاید بغل میکنه و میبره تو حموم
ا.ت هم کوک رو تا اون جا میبوسه
شیر اب رو واز میکنه و تا موقعی که وان پر میشد
کوک ا.ت رو چسبوند به دیوار خودش هم چسبید به ا.ت و باز هم لب گرفتن
+سیر شدی؟
=اره(کمی خجالت)
وان پر شد
کوک ا.ت رو داخل اب گزاشت و اب رو کَفی کرد و خودش هم زیر دوش حمام کرد(همون جا بود)
*ا.ت*
داشتم به بدنش و سیسپک هاش نگاه میکردم
همین جوری نگاهم می اومد پایین که عضوش رو دیدم از توی آب بلند شدم گفتم
=ددی...
+چیه
=خیلی خوبه
+چی
=اون (با نگاه چشمم بهش گفتم)
+یااا بیب
=😬😬
بعد از ۲۰ دقیقه از حموم اومدن بیرون
و اون شب هم ا.ت تو خونه ی کوک بود
ا.ت ۲ ۳ ماه ی توی خونه ای کوک زندگی کرد
و باهم میرفتن سرکار
بعد از ۱ سال که باهم اشنا شده بودن ازدواج کردن
هفته ای یه بار عشق و حال بود(عشق بازی)
و بعد از ۵ سال بچه دار شدن
یه دختر ، اسمش هم گذاشتن سولی
داستان زندگی ا.ت و کوک تمام شد
حالا نوبت سولی است
در فیک بعد دختر مون سولی بچه ی ا.ت و کوک
پسر مون ...........🤫💛
الان هردوتاشون لخت بودن
کوک خیلی سریع وارد ا.ت کرد که ا.ت ناله ای تحریک کننده کرد و کوک شروع به تلمبه زدن کرد
همین جوری ناله میکرد
که کوک در اورد و گفت
+بازم میخوای؟
=ن...نه
یکم از ا.ت دور شد و چشمش به عضو ا.ت خورد
کنار ا.ت دراز کشید
و شروع کرد به مالش عضو ا.ت
به نزدیک تر شد و اون رو شدید می بوسید
که ا.ت گفت
=میشه دستت رو برداری از اونجا
+نه
=یکم دردم گرفته اخه
+دوست ندارم یادت میاد اون موقع که مست بودی چقدر بد نشستی اونجا😒
=ببخشید..... حالا میشه دستت رو برداری؟
+نه
=دوست پسر بد😒
+چی دوست پسر؟؟
=اهم.....ددی بد
+آفرین سفید برفی من با اون سینه های دوست داشتنیت😉
=عه باز شروع نکن
=من میرو اون لباس رو بپوشم البته.....هیچی
+بله ....البته باید بری حموم
=اره🙄
کوک ا.ت رو براید استاید بغل میکنه و میبره تو حموم
ا.ت هم کوک رو تا اون جا میبوسه
شیر اب رو واز میکنه و تا موقعی که وان پر میشد
کوک ا.ت رو چسبوند به دیوار خودش هم چسبید به ا.ت و باز هم لب گرفتن
+سیر شدی؟
=اره(کمی خجالت)
وان پر شد
کوک ا.ت رو داخل اب گزاشت و اب رو کَفی کرد و خودش هم زیر دوش حمام کرد(همون جا بود)
*ا.ت*
داشتم به بدنش و سیسپک هاش نگاه میکردم
همین جوری نگاهم می اومد پایین که عضوش رو دیدم از توی آب بلند شدم گفتم
=ددی...
+چیه
=خیلی خوبه
+چی
=اون (با نگاه چشمم بهش گفتم)
+یااا بیب
=😬😬
بعد از ۲۰ دقیقه از حموم اومدن بیرون
و اون شب هم ا.ت تو خونه ی کوک بود
ا.ت ۲ ۳ ماه ی توی خونه ای کوک زندگی کرد
و باهم میرفتن سرکار
بعد از ۱ سال که باهم اشنا شده بودن ازدواج کردن
هفته ای یه بار عشق و حال بود(عشق بازی)
و بعد از ۵ سال بچه دار شدن
یه دختر ، اسمش هم گذاشتن سولی
داستان زندگی ا.ت و کوک تمام شد
حالا نوبت سولی است
در فیک بعد دختر مون سولی بچه ی ا.ت و کوک
پسر مون ...........🤫💛
۲۵.۳k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.