پارت ۴ دوست پسر بد
*ا.ت*
که انقدر نزدیکم بود اگه تکون مخوردم لبام به لباش میخورد
تو همین فکر بودم که بیدار شد
هردوتامون خجالت کشیدیم
که رئیسم بلد شد و رفت(پنجشنبه هست و نمیرن سرکار)
منم پشت سرش رفتم
*کوک*
از اتاق اومدم بیرون رفتم صبحونه رو اماده کنم که گفت
=من لباسم رو عوض میکنم میرم
+او.... میتونی بیشتر بمونی
=نه مرسی
=من میرم لباسم رو بپوشم
+باشه
*ا.ت*
رفتم تو اتاق
لباس اون رو در اوردم که خودمو تو اینه دیدم
(بهتون گفتم لباسش کوتاه بود....شلوار نداشت دیگه .... برین بقیش رو بخونین...)
خودمو تو آینه داشتم میدیدم
لباسی که بهم داده بود بزرگ بود تا نصف رونم رو میگرفت الان که در اوردم فقت شرت پامه
پشماممم
=چه بدن خوبی دارما 😁
بیخیال شدم و اون لباس مجلسی رو پوشیدم
رفتم بیرون دیدم
رئیسم صبحونش رو خورده و داره جمع میکنه
=خداحافظ
+او .... خدافظ ازین به بعد مواظب باش و زیاد مست نکن😄
=چشم....فقط میشه قبل از اینکه برم دیگه باهم رسمی نباشیم؟
+او حتما ..... گفتی چند سالته؟
=۲۰
+من ۲۴
=خب....
+خیلی خب ازین به بعد باهم غیر رسمی حرف میزنیم تو هم منو جانگ کوک صدا میزنی
=باشه😊
=من دیگه میرم
داشتم میرفتم که زنگ در خورد
دینگ دینگ
تعجب کردیم
که صدای یه دختره اومد
(علامت دختره ×)
×اوپااا
=من دیگه میرم
+او نه وایسا
=چرا؟
+میتونی تظاهر کنی که دوست دخترمی
این یه دختره کَنه ست که قبلا باهاش قرار میزاشتم میتونی کمکم کنی از دستش خلاص شم؟؟
=باشه....چیکار باید بکنم؟
+باید دوست دخترم بشی
=....باشه
کوک رفت درو باز کرد منم پشت سرش رفتم
×اوپااا
دختره داشت میرفت سمتش تا بغلش کنه که من از پشت کوک اومدم و هل کوچیکی دادم که رفت اونور تر و گفتم
=عمرا بزارم به ددی من دست بزنی😒
*کوک*
تو ذهنش
+چی اون به من گفت ددی باورم نمیشه😶
+رونا بهتره بری (رونا اسم اون دخترس)
امروز میخوام یه کاری کنم تا اخر عمرش ا.ت منو ددی صدا کنه😏😒
×ها..ه..ه هق هق هق
و رفت
=زیاد ناراحت نشد
+ن ما زیاده روی کردیم
=خب همونه دیگه من به تو گفتم ددی تو هم که گفتی تا اخر عمر باید ددی صدات کنم وایی ناراحت شدم
+نظرت چیه که واقعا منو ددی صدا کنی ها...
*راوی*
کوک دستشو میزاره رو دیوار و به نزدیک ا.ت میشه
ات از اونور میخواد بره ولی اون یکی دستش هم کوک میزاره جوری که اصلا راه فرار نداره
کوک لباشو به لبای ا.ت میچسبونه و به شدت میخوره
ا.ت نا خدا گاه همراهیش میکنه
کوک ا.ت رو از جلو میگیره
جوری که دست ا.ت دور گردن کوک هست و کوک رون اون رو گرفته و نگهش داشته
دارن به سمت اتاق میرن
ا.ت میگه
=لازم به این کار هست؟
+اره ...من میخوام ددیت باشم🤫
ا.ت رو میندازه روی تخت چون نمیتونه لبش رو از روی لب ات برداره باهم می افتن رو تخت
بعد از چند دقیقه بوسه های شدید
کوک از روی ا.ت پا میشه و
دیگه جا نداره
که انقدر نزدیکم بود اگه تکون مخوردم لبام به لباش میخورد
تو همین فکر بودم که بیدار شد
هردوتامون خجالت کشیدیم
که رئیسم بلد شد و رفت(پنجشنبه هست و نمیرن سرکار)
منم پشت سرش رفتم
*کوک*
از اتاق اومدم بیرون رفتم صبحونه رو اماده کنم که گفت
=من لباسم رو عوض میکنم میرم
+او.... میتونی بیشتر بمونی
=نه مرسی
=من میرم لباسم رو بپوشم
+باشه
*ا.ت*
رفتم تو اتاق
لباس اون رو در اوردم که خودمو تو اینه دیدم
(بهتون گفتم لباسش کوتاه بود....شلوار نداشت دیگه .... برین بقیش رو بخونین...)
خودمو تو آینه داشتم میدیدم
لباسی که بهم داده بود بزرگ بود تا نصف رونم رو میگرفت الان که در اوردم فقت شرت پامه
پشماممم
=چه بدن خوبی دارما 😁
بیخیال شدم و اون لباس مجلسی رو پوشیدم
رفتم بیرون دیدم
رئیسم صبحونش رو خورده و داره جمع میکنه
=خداحافظ
+او .... خدافظ ازین به بعد مواظب باش و زیاد مست نکن😄
=چشم....فقط میشه قبل از اینکه برم دیگه باهم رسمی نباشیم؟
+او حتما ..... گفتی چند سالته؟
=۲۰
+من ۲۴
=خب....
+خیلی خب ازین به بعد باهم غیر رسمی حرف میزنیم تو هم منو جانگ کوک صدا میزنی
=باشه😊
=من دیگه میرم
داشتم میرفتم که زنگ در خورد
دینگ دینگ
تعجب کردیم
که صدای یه دختره اومد
(علامت دختره ×)
×اوپااا
=من دیگه میرم
+او نه وایسا
=چرا؟
+میتونی تظاهر کنی که دوست دخترمی
این یه دختره کَنه ست که قبلا باهاش قرار میزاشتم میتونی کمکم کنی از دستش خلاص شم؟؟
=باشه....چیکار باید بکنم؟
+باید دوست دخترم بشی
=....باشه
کوک رفت درو باز کرد منم پشت سرش رفتم
×اوپااا
دختره داشت میرفت سمتش تا بغلش کنه که من از پشت کوک اومدم و هل کوچیکی دادم که رفت اونور تر و گفتم
=عمرا بزارم به ددی من دست بزنی😒
*کوک*
تو ذهنش
+چی اون به من گفت ددی باورم نمیشه😶
+رونا بهتره بری (رونا اسم اون دخترس)
امروز میخوام یه کاری کنم تا اخر عمرش ا.ت منو ددی صدا کنه😏😒
×ها..ه..ه هق هق هق
و رفت
=زیاد ناراحت نشد
+ن ما زیاده روی کردیم
=خب همونه دیگه من به تو گفتم ددی تو هم که گفتی تا اخر عمر باید ددی صدات کنم وایی ناراحت شدم
+نظرت چیه که واقعا منو ددی صدا کنی ها...
*راوی*
کوک دستشو میزاره رو دیوار و به نزدیک ا.ت میشه
ات از اونور میخواد بره ولی اون یکی دستش هم کوک میزاره جوری که اصلا راه فرار نداره
کوک لباشو به لبای ا.ت میچسبونه و به شدت میخوره
ا.ت نا خدا گاه همراهیش میکنه
کوک ا.ت رو از جلو میگیره
جوری که دست ا.ت دور گردن کوک هست و کوک رون اون رو گرفته و نگهش داشته
دارن به سمت اتاق میرن
ا.ت میگه
=لازم به این کار هست؟
+اره ...من میخوام ددیت باشم🤫
ا.ت رو میندازه روی تخت چون نمیتونه لبش رو از روی لب ات برداره باهم می افتن رو تخت
بعد از چند دقیقه بوسه های شدید
کوک از روی ا.ت پا میشه و
دیگه جا نداره
۱۴.۴k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.