بنشین چله نشین کهنم برخیزد

بنشین ،چلّه نشین کهنم برخیزد
بختک بی کسی از روی تنم برخیزد

گُر بگیر از ته قلبت که مدام از تن تو
شعله با نیت آتش زدنم برخیزد

با تو هرکس سر یک بام نشسته ست ،بگو
چند وقتی ست که جفت تو منم ،برخیزد

عطر تو چون دم عیسی ست،طبیعی ست اگر
به جسد قدری از آن را بزنم برخیزد

مستم از بوسه ات آنقدر که امکان دارد
بوی الکل پس از آن از دهنم برخیزد

از کنارم نرو،ترکم نکن ای نیمه ی من
نرو نگذار که روح از بدنم برخیزد




#جواد_منفرد
دیدگاه ها (۶)

عاقبت در قفس عشق گرفتار شدم دیدم آن خال لبت سخت خریدار شدم چ...

حالا که روی مریخ آب پیدا شده،کاش مریخ را مثل زمین به گند نکش...

خوب ِ من!حیف است حال ِ خوبمان را بد کنیم!راه رود جاری ِ احسا...

ﺁﻣﺪﯼ ﻃﺒﻌﻢ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﺷﺪ، ﺑﻬﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺷﺪ ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺲ ﺍﺯﺷﻮﻕ، ﺑﺎﺭﺍ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط