وقتی پدرخوانده تو بود...
وقتی پدرخوانده تو بود...
پارت سوم
ویو جونگکوک
هوفف دیگه واقعا باید یه کاری میکردم جیمین خیلی داره حالش بد میشه و این برام سخته که جمیمین رو تو اون حال ببینم برا همین زنگ زدم به. تهیونگ هیونگ
کوک:الو هیونگ سلام
ته:سلام کوک
کوک:هیونگ برا جیمین هیونگ چیکار کنیم؟!
ته:خیلی داره حالش بد میشه؟!
کوک:آره دکتر گفت باید یه نفر ببریم پیشش که بتونه ازش مواظبت کنه
ته:یعنی لعنت من فرانسه ام نمیتونم کاری کنم....وایستا وایستا برو پرورشگاه ...(خودتون یک چی تصور کنید)
ببین یه دختر داره که سنش به جیمین بخوره
کوک:یعنی چند سال؟!
ته: بیست سال
کوک:هیونگ پرورشگاه بعد از هیجده سال بیرون میکنه
ته:حالا برو
کوک:باشه رفتم
تماس رو قطع کردم و رفتم به پرورشگاه تو سالن داشتم راه میرفتم که به یه دختر برخوردم و...
ویو ا.ت
رفتم به خانم چوی بگم میتونم برم یا نه که به یه نفر برخورد کردم و افتادم سریع بلند شدم و عذر خواهی کردم و اون رفت تو اتاق خانم چوی منم باهاش وارد شدم که خانم چوی گفت
&آه سلام، عع دخترم تو اینجا چیکار میکنی؟!
+بزار اول این آقا کارشون رو بگن من میرم یه چند دقیقه دیگه میام پیشتون
&باشه برو عزیزم
رفتم بیرون یکم تو سالن قدم زدم
ویو کوک
#خانم چوی من اومدم که یه دختره بیست ساله بگیرم و تمامی مدارک هم آوردم
&آقای جئون میدونید که اینجا دختر بیست ساله نداریم
#اما...
+خانم چوی تا الان خیلی زحمت دادم حالا که بیست سالم شد میتونم برم
متعجب برگشتم سمتش که خانم چوی گفت
&آه اقای جئون اصلا یادم رفت این دختر هست جانگ ا.ت
+براچی؟! &دخترم این آقا دنبال دختری همسن تو هست
+چ،چی؟! من؟!
&آره آقای جئون خوب هستند؟!
#خودتون قبول میکنید خانم جانگ؟!
+خب...من که جایی رو ندارم برم پس قبول میکنم
#خوبه واقعا ممنون
+ :)
ویو ا.ت
رفتم ساک رو جمع کردم و آوردم پایین از همه خداحافظی کردم سوار ماشین شدم که مرده گفت
#اسم من جئون جونگکوک هست که میتونه کوک صدا کنی ولی کسی که قراره بری پیشش....
نظر یادت نره!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
پارت سوم
ویو جونگکوک
هوفف دیگه واقعا باید یه کاری میکردم جیمین خیلی داره حالش بد میشه و این برام سخته که جمیمین رو تو اون حال ببینم برا همین زنگ زدم به. تهیونگ هیونگ
کوک:الو هیونگ سلام
ته:سلام کوک
کوک:هیونگ برا جیمین هیونگ چیکار کنیم؟!
ته:خیلی داره حالش بد میشه؟!
کوک:آره دکتر گفت باید یه نفر ببریم پیشش که بتونه ازش مواظبت کنه
ته:یعنی لعنت من فرانسه ام نمیتونم کاری کنم....وایستا وایستا برو پرورشگاه ...(خودتون یک چی تصور کنید)
ببین یه دختر داره که سنش به جیمین بخوره
کوک:یعنی چند سال؟!
ته: بیست سال
کوک:هیونگ پرورشگاه بعد از هیجده سال بیرون میکنه
ته:حالا برو
کوک:باشه رفتم
تماس رو قطع کردم و رفتم به پرورشگاه تو سالن داشتم راه میرفتم که به یه دختر برخوردم و...
ویو ا.ت
رفتم به خانم چوی بگم میتونم برم یا نه که به یه نفر برخورد کردم و افتادم سریع بلند شدم و عذر خواهی کردم و اون رفت تو اتاق خانم چوی منم باهاش وارد شدم که خانم چوی گفت
&آه سلام، عع دخترم تو اینجا چیکار میکنی؟!
+بزار اول این آقا کارشون رو بگن من میرم یه چند دقیقه دیگه میام پیشتون
&باشه برو عزیزم
رفتم بیرون یکم تو سالن قدم زدم
ویو کوک
#خانم چوی من اومدم که یه دختره بیست ساله بگیرم و تمامی مدارک هم آوردم
&آقای جئون میدونید که اینجا دختر بیست ساله نداریم
#اما...
+خانم چوی تا الان خیلی زحمت دادم حالا که بیست سالم شد میتونم برم
متعجب برگشتم سمتش که خانم چوی گفت
&آه اقای جئون اصلا یادم رفت این دختر هست جانگ ا.ت
+براچی؟! &دخترم این آقا دنبال دختری همسن تو هست
+چ،چی؟! من؟!
&آره آقای جئون خوب هستند؟!
#خودتون قبول میکنید خانم جانگ؟!
+خب...من که جایی رو ندارم برم پس قبول میکنم
#خوبه واقعا ممنون
+ :)
ویو ا.ت
رفتم ساک رو جمع کردم و آوردم پایین از همه خداحافظی کردم سوار ماشین شدم که مرده گفت
#اسم من جئون جونگکوک هست که میتونه کوک صدا کنی ولی کسی که قراره بری پیشش....
نظر یادت نره!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
۶.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.