ا/ت : یه روز مثل همیشه تو خونه تنها بودم و داشتم به بهتری
ا/ت : یه روز مثل همیشه تو خونه تنها بودم و داشتم به بهترین دوستم مینهو پیام میدادم و میگفتم مینهو حوصلم سر رفته کجایی الان ؟
مینهو : منم حوصلم سر رفته نظرت چیه با هم بریم بیرون ؟
ا/ت : نمیدونم باید از تهیونگ اجازه بگیرم .
مینهو : اجازه نمی خواد که .
ا/ت : منم وسوسه شدم و بدون اینکه از تهیونگ اجازه بگیرم با یه پیراهن سفید که که شونه هام ازش زده بودن بیرون و شلوار مشکی تنگ و ارایش با مینهو بیرون رفتم .
مینهو : میگم بریم کلاب ؟
ا/ت : کلاب ؟ تهیونگ منو میکشه .
مینهو : مگه قراره تهیونگ بفهمه ؟
ا/ت : ولی من میترسم .
مینهو : نه بابا ترس نداره که و به سمت کلاب رفت .
ا/ت :به کلاب رسیدیم و الکل ۷۵ درصد سفارش دادیم ولی من میترسیدم که بخورم که به مینهو گفتم شاید تهیونگ بهم زنگ بزنه .
مینهو : نه بابا زنگ نمیزنه بخور 🙂
ا/ت : یه کم از نوشیدنی خوردم که تهیونگ زنگ زد . ترسیده بودم . جواب تماسشو دادم و گفتم خوبی تهیونگ ؟
تهیونگ : خوبم تو خوبی ؟ کجایی ؟
ا/ت : م ...... من الان .......
تهیونگ : ا/ت کجایی 😡
ا/ت : با دوستم اومدم بیرون .
تهیونگ : با کدوم دوستت ؟
ا/ت : با مینهو .
تهیونگ : کجا رفتی ؟
ا/ت : ر....رفت....... رفتم کلاب 😖😖😖
تهیونگ : کجاااااااااااااا😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡
ا/ت : کلاب .😖
تهیونگ : همین الان ادرس اونجا رو بده 😡
ا/ت: ادرسو به تهیونگ دادم . و سریم تماسو قطع کردم
و به مینهو گفتم : بدبخت شدم .
مینهو : چرا ؟
ا/ت : تهیونگ فهمید اومدم کلاب 😖
که همون موقع یه بسر ترسناک اومد بالا سرم گفت چطوری خوشگله منم بهش گفتم برو گمشو
پسر : گم نشم مثلا میخوای چیکار کنی ؟
ا/ت : شوهرم تو راهه پس ولم کن .
پسر : تا شوهرت برسه من بردمت .
که همون موقع یه جیغ بلند کشیدم .
و تهیونگو دیدم و داد زدم : تهههههههههیووووونگگگگگگگ
تهیونگ تا منو دید بدو اومد سمتم و دست پسررو کشید و تا جایی که تونست پسررو زد زد .
تهیونگ دستمو کشیید و گفت برو بشین تو ماشین 😡😡
ا/ت : باشه 😭😭 و همینطور از چشمام اشک میومد .
تهیونگ : گزیه نکن الان عصبانیم 😡
ا/ت : رفتم تو اتاقم . داشتم گریه میکردم که تهیونگ اومد گفت : اگه بلایی شرت میومد من چیکار میکردم
ا/ت : حالا که بلایی سرم نیومده . میشه منو ببخشی ؟
تهیونگ : اره ولی دیگه تکرار نشه . حالاکه کار بدی کردی باید تنبیه بشی
ا/ت : نه تهیونگ و پا به فرار گذاشتم که تهیونگ منو گرفت و شروع کرد قلقلک دادم و من پخش زمین شدم 🤣
و شبش یه اتفاقی افتاد که باعث شد ا/ت تا یه ما نتونه راه بره 🤣
خب دوستان عزیز این اولین تجربه ی من در فیک نوشتم بود و از اون جایی که خیلی خجالتیم نتونستم قسمت اخرشو واضح بگم . لطفا درک کنید و اینکه لطفا نظراتتون رو راجب فیک بگید .
ممنون .
مینهو : منم حوصلم سر رفته نظرت چیه با هم بریم بیرون ؟
ا/ت : نمیدونم باید از تهیونگ اجازه بگیرم .
مینهو : اجازه نمی خواد که .
ا/ت : منم وسوسه شدم و بدون اینکه از تهیونگ اجازه بگیرم با یه پیراهن سفید که که شونه هام ازش زده بودن بیرون و شلوار مشکی تنگ و ارایش با مینهو بیرون رفتم .
مینهو : میگم بریم کلاب ؟
ا/ت : کلاب ؟ تهیونگ منو میکشه .
مینهو : مگه قراره تهیونگ بفهمه ؟
ا/ت : ولی من میترسم .
مینهو : نه بابا ترس نداره که و به سمت کلاب رفت .
ا/ت :به کلاب رسیدیم و الکل ۷۵ درصد سفارش دادیم ولی من میترسیدم که بخورم که به مینهو گفتم شاید تهیونگ بهم زنگ بزنه .
مینهو : نه بابا زنگ نمیزنه بخور 🙂
ا/ت : یه کم از نوشیدنی خوردم که تهیونگ زنگ زد . ترسیده بودم . جواب تماسشو دادم و گفتم خوبی تهیونگ ؟
تهیونگ : خوبم تو خوبی ؟ کجایی ؟
ا/ت : م ...... من الان .......
تهیونگ : ا/ت کجایی 😡
ا/ت : با دوستم اومدم بیرون .
تهیونگ : با کدوم دوستت ؟
ا/ت : با مینهو .
تهیونگ : کجا رفتی ؟
ا/ت : ر....رفت....... رفتم کلاب 😖😖😖
تهیونگ : کجاااااااااااااا😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡
ا/ت : کلاب .😖
تهیونگ : همین الان ادرس اونجا رو بده 😡
ا/ت: ادرسو به تهیونگ دادم . و سریم تماسو قطع کردم
و به مینهو گفتم : بدبخت شدم .
مینهو : چرا ؟
ا/ت : تهیونگ فهمید اومدم کلاب 😖
که همون موقع یه بسر ترسناک اومد بالا سرم گفت چطوری خوشگله منم بهش گفتم برو گمشو
پسر : گم نشم مثلا میخوای چیکار کنی ؟
ا/ت : شوهرم تو راهه پس ولم کن .
پسر : تا شوهرت برسه من بردمت .
که همون موقع یه جیغ بلند کشیدم .
و تهیونگو دیدم و داد زدم : تهههههههههیووووونگگگگگگگ
تهیونگ تا منو دید بدو اومد سمتم و دست پسررو کشید و تا جایی که تونست پسررو زد زد .
تهیونگ دستمو کشیید و گفت برو بشین تو ماشین 😡😡
ا/ت : باشه 😭😭 و همینطور از چشمام اشک میومد .
تهیونگ : گزیه نکن الان عصبانیم 😡
ا/ت : رفتم تو اتاقم . داشتم گریه میکردم که تهیونگ اومد گفت : اگه بلایی شرت میومد من چیکار میکردم
ا/ت : حالا که بلایی سرم نیومده . میشه منو ببخشی ؟
تهیونگ : اره ولی دیگه تکرار نشه . حالاکه کار بدی کردی باید تنبیه بشی
ا/ت : نه تهیونگ و پا به فرار گذاشتم که تهیونگ منو گرفت و شروع کرد قلقلک دادم و من پخش زمین شدم 🤣
و شبش یه اتفاقی افتاد که باعث شد ا/ت تا یه ما نتونه راه بره 🤣
خب دوستان عزیز این اولین تجربه ی من در فیک نوشتم بود و از اون جایی که خیلی خجالتیم نتونستم قسمت اخرشو واضح بگم . لطفا درک کنید و اینکه لطفا نظراتتون رو راجب فیک بگید .
ممنون .
۱۲۶.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.