دیر هم که رسیدی

دیر هم که رسیدی،
لبخندت را بنشان گوشه ی لب هایم!
روسری ات را باز کن،
تا باد از راه نیامده
کمر به برداشت عطر موهایت نبندد!
دیر هم رسیدی،
روسری ات را باز کن
روز را بتکان در قبایِ بلندِ دستانم!
باور کن تمامی خواب ها
ارزش پریدن دارند،
وقتی عطر تو با یک مزرعه ی گندم
با خوشه چینی انگشت هایم،
اتاق را از خلسه یِ زردِ آفتاب
در جای جایش پر کرده است ...


#عرفان_یزدانی

#ستایش_قلب_سربی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

‌                           ⌞♥️⌝                  𝔑𝔬𝔟𝔬𝔡𝔶 𝔣𝔢𝔢...

✍✍✍دیگر از زلفِ سیاهت ، گِـله ای نیست برویـا اگر هست ، مرا ح...

عشق جان ،قایق احساس را پر از دوستت دارم های عاشقانه کن و راه...

درد داردبہ پــــاے چشمـــے …بشـینــــے ڪہ …به تـــــو …اشڪــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط