روی تختم نشسته ام باید،
روی تختم نشسته ام باید،
این نفسهای آخرم باشد
وقتی از دست میروم شاید
نامه ای لای دفترم باشد
.
ناخوشم، مثل شعرهای خودم
تلخم از بغضهای تکراری
خاطراتی که روز و شب شده اند
قرص هایی برای بیداری
.
تو که گرمی به زندگی خودت
گریه های مرا نمی فهمی
به حضورت هنوز معتادم
تو ولی بی بهانه بی رحمی
.
بغض کردم، ولی نفهمیدی
رفتٓنت حسِ خوبْ! خوبی نیست
مثل من جمعه باش! می فهمی
عصر جمعه غروب خوبی نیست
.
فکر کن! پشت هم دعا بکنی
تا سرت روی شانه اش باشد
می رود تا تمام خاطره ات
دو، سه خط ، عاشقانه اش باشد
.
فکر کن! آخرین نفسهایت
زیر باران شبی رقم بخورد
عشق یعنی که رفته باشد و بعد
حالت از زندگی به هم بخورد
.
فکر کن! در شلوغیِ تهران
عصر پاییز... در به در باشی
شهر را با خودت قدم بزنی
غرقِ رویای "یک نفر باشی"
.
.
من که یک عمر در خودم بودم
سینه ام را به عشق آلودی
یک نفر عاشقانه پیرم کرد
کاش از اول نیامده بودی
.
می نویسم، اگرچه چشمانم
تا ابد از نگاه تو مست اند
تو برو تا همیشه! باور کن
خاطراتت مراقبم هستند
.
#پویا_جمشیدی
این نفسهای آخرم باشد
وقتی از دست میروم شاید
نامه ای لای دفترم باشد
.
ناخوشم، مثل شعرهای خودم
تلخم از بغضهای تکراری
خاطراتی که روز و شب شده اند
قرص هایی برای بیداری
.
تو که گرمی به زندگی خودت
گریه های مرا نمی فهمی
به حضورت هنوز معتادم
تو ولی بی بهانه بی رحمی
.
بغض کردم، ولی نفهمیدی
رفتٓنت حسِ خوبْ! خوبی نیست
مثل من جمعه باش! می فهمی
عصر جمعه غروب خوبی نیست
.
فکر کن! پشت هم دعا بکنی
تا سرت روی شانه اش باشد
می رود تا تمام خاطره ات
دو، سه خط ، عاشقانه اش باشد
.
فکر کن! آخرین نفسهایت
زیر باران شبی رقم بخورد
عشق یعنی که رفته باشد و بعد
حالت از زندگی به هم بخورد
.
فکر کن! در شلوغیِ تهران
عصر پاییز... در به در باشی
شهر را با خودت قدم بزنی
غرقِ رویای "یک نفر باشی"
.
.
من که یک عمر در خودم بودم
سینه ام را به عشق آلودی
یک نفر عاشقانه پیرم کرد
کاش از اول نیامده بودی
.
می نویسم، اگرچه چشمانم
تا ابد از نگاه تو مست اند
تو برو تا همیشه! باور کن
خاطراتت مراقبم هستند
.
#پویا_جمشیدی
۴.۶k
۱۰ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.