سناریو اندتیم
موضوع : واکنش بقیه ی اعضا وقتی داری با ای جی توی اتاق تمرین ، تمرین میکنی که یک دفعه تعادلتو از دست میدی و میوفتی روی ای جی و خیلی اتفاقی لب هاتون بهم برخورد میکنه ( به عنوان عضو دهم ) :
نشانه صحبت اعضا +
کی : از اونجایی که ایشون خودش روی تو کراشه چیزی نمیگه و فقط میشینه و با نگاه های ترسناک نگاه تون میکنه
فوما : ایشون چون از اول تا آخر توی اتاق تمرین تشریف داشت برای همین فهمید که خیلی خیلی اتفاقی روی هم افتادین برای همین اومد و کمک تون کرد تا بلند شین ( از بس بچه مهربونه 🤭 )
یوما : داشت با انرژی و لبخند وارد اتاق میشد که تا شما رو دید میخواست از خجالت از اتاق فرار کنه که لیز خورد و افتاد زمین برای همین خیلی سوسکی از اتاق در رفت ( بچه 🤣❤️ )
جو : ایشون آخرش که لب هاتون بهم برخورد کرد رسید و از شما بیشتر خجالت زده شد و اونقدری خجالت زده شد که تا دو و سه روز از خجالت توی روتون نگاه هم نمی کرد ( بچه 🤣❤️ )
نیکولاس : اووو سک~سی جوجو ( با لهجه کیوت نیکولاسی 🤭❤️ )
هاروآ : اوه اوه قضیه داره به جاهای بدی کشیده میشه 😈
تاکی : تا شما رو روی هم دید سریع از اتاق بیرون اومد ( از بس بچم با ادبه 😌 )
ماکی : + من چیزی ندیدیم ، چرا دیدم 🫣
ای جی : قربانی داستان مون که از خجالت داشت آب میشد و از خجالت زیاد نمیدونست کجا بره و چیکار کنه و ....... از خجالت تا یک هفته جلو چشمات ظاهر هم نشد 😶🌫️
نشانه صحبت اعضا +
کی : از اونجایی که ایشون خودش روی تو کراشه چیزی نمیگه و فقط میشینه و با نگاه های ترسناک نگاه تون میکنه
فوما : ایشون چون از اول تا آخر توی اتاق تمرین تشریف داشت برای همین فهمید که خیلی خیلی اتفاقی روی هم افتادین برای همین اومد و کمک تون کرد تا بلند شین ( از بس بچه مهربونه 🤭 )
یوما : داشت با انرژی و لبخند وارد اتاق میشد که تا شما رو دید میخواست از خجالت از اتاق فرار کنه که لیز خورد و افتاد زمین برای همین خیلی سوسکی از اتاق در رفت ( بچه 🤣❤️ )
جو : ایشون آخرش که لب هاتون بهم برخورد کرد رسید و از شما بیشتر خجالت زده شد و اونقدری خجالت زده شد که تا دو و سه روز از خجالت توی روتون نگاه هم نمی کرد ( بچه 🤣❤️ )
نیکولاس : اووو سک~سی جوجو ( با لهجه کیوت نیکولاسی 🤭❤️ )
هاروآ : اوه اوه قضیه داره به جاهای بدی کشیده میشه 😈
تاکی : تا شما رو روی هم دید سریع از اتاق بیرون اومد ( از بس بچم با ادبه 😌 )
ماکی : + من چیزی ندیدیم ، چرا دیدم 🫣
ای جی : قربانی داستان مون که از خجالت داشت آب میشد و از خجالت زیاد نمیدونست کجا بره و چیکار کنه و ....... از خجالت تا یک هفته جلو چشمات ظاهر هم نشد 😶🌫️
- ۵.۱k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط