شعر مهدوی
شعر_مهدوی
چه خوش است با تو عمری نفس از جگر کشیدن
به کمال همنشینی ز تو بال و پر کشیدن
چه خوش است از لقای تو مُدام فیض بردن
لحظاتی از ملاقات تو را به بر کشیدن
چه خوش است همنفس با تو شدن به هر بهانه
ز حجابها بریدن ، میِ وصل سر کشیدن
چه خوش است با تو گفتن ، ز تو ، از خودت شنیدن
سخنِ تو از درازا به دل سحر کشیدن
چه خوش است همچو مرغِ سحر از تو ذکر کردن
همه شب هوای احیای تو را به سر کشیدن
نه گداست لایقِ تو ، نه دل است عاشقِ تو
که ز جان نَفَس به دنبال تو دربدر کشیدن
به هزار پیچ و خم در ره تو گذشت عمرم
نشد عاقبت که بار غم همسفر کشیدن
دل شیر خواهد این ره ، جگر هزار زخمه
که تحملِ هجومِ همه دَم خطر کشیدن
اگر از تو شرحِ صدری نرسد به سینه ما
بخدا محال باشد نفسی دگر کشیدن
غم نوکر تو این است به عشق کربلایت
به مسیر اربعینی سوی یار پر کشیدن
چه خوش است با تو عمری نفس از جگر کشیدن
به کمال همنشینی ز تو بال و پر کشیدن
چه خوش است از لقای تو مُدام فیض بردن
لحظاتی از ملاقات تو را به بر کشیدن
چه خوش است همنفس با تو شدن به هر بهانه
ز حجابها بریدن ، میِ وصل سر کشیدن
چه خوش است با تو گفتن ، ز تو ، از خودت شنیدن
سخنِ تو از درازا به دل سحر کشیدن
چه خوش است همچو مرغِ سحر از تو ذکر کردن
همه شب هوای احیای تو را به سر کشیدن
نه گداست لایقِ تو ، نه دل است عاشقِ تو
که ز جان نَفَس به دنبال تو دربدر کشیدن
به هزار پیچ و خم در ره تو گذشت عمرم
نشد عاقبت که بار غم همسفر کشیدن
دل شیر خواهد این ره ، جگر هزار زخمه
که تحملِ هجومِ همه دَم خطر کشیدن
اگر از تو شرحِ صدری نرسد به سینه ما
بخدا محال باشد نفسی دگر کشیدن
غم نوکر تو این است به عشق کربلایت
به مسیر اربعینی سوی یار پر کشیدن
۱.۶k
۱۰ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.