لبخند بزن تازه کنی بغض بنان را

لبخند بزن تازه کنی بغض «بنان» را
بخرام که آشفته کنی «فرشچیان» را
تلفیق سپید و غزل و پست مدرنی
انگشت به لب کرده لبت منتقدان را
معراج من این بس که در این کوچه‌ی بن‌بست
یک جرعه تنفس بکنم چادرتان را
دلتنگی حزن‌آور یک کهنه سه تارم
برگیر و برآشوب و بزن «جامه دارن» را
ای کاش در این دهکده‌ی پیر بسوزند
هرچه سفر و کوله و راه و چمدان را
شاید تو بیایی و لبت شربت گیلاس
پایان بدهد این تب و تاب این هذیان را
عاروس غزل‌های منی بی برو برگرد
نگذار کسی بو ببرد این جریان را

#حامد_عسکری
دیدگاه ها (۱۵)

اَهلِ نَماز میشَوَمجُمله نیاز میشَوَمسوی حِجاز میشَوَم "باز ...

دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسیندوباره بر سر هر کوچه گفت و ...

تمام فکر من شده، منی که از توخالیم،اگه یه لحظه با کسی ببینمت...

با غروب‌های غمگینی که دارمبا آسمانِ نیمه ابری چشمانمبا ایمان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط