توی جنگل جیمپی جیمپی گوشهی مغزم راه میرفتم

توی جنگل جیمپی جیمپی گوشه‌ی مغزم راه میرفتم...
با بوتای مشکی و پیراهن کرم رنگی که تا زیر زانوهام بود
یهو پاهام به یه چیزی گیر کرد و خوردم زمین!
نشستم سر جام و رو به رومو نگاه کردم
یه درچه بود!
و من پاهام گیر کرده بودن به دسته‌ش
دریچه رو باز کردم...
تاریک بود ولی گرم
و بوی خوبی میومد
از پلکان سنگیش پایین رفتم
یه شیشه‌ی بزرگ اونجا بود
پر از یه ماده‌ی آبی رنگ
آبی کمرنگ
توش تو بودی...!
دستات و پاهات اویزون بود
و چشماتو بسته بودی
و اون ماده‌ی آبی رنگ از بدن بدون لباست محافظت میکرد
خیلی وخت بود که ندیده بودمت
فکر میکردم تو رو هم توی قبرصتون فراموشی دفنت کردم
ولی نکرده بودم
تو رو نگه داشته بودم
خواستم از توی شیشه دَرِت بیارم
ولی پشیمون شدم
اگه اون جیمپی جیمپیا تو رو ازم میگرفتن چی؟
اگه تو قبرصتون فراموشی گم میشدی چی؟
الان تو ۸۳۶۹ سآله که اونجآیی!
من اون موقع ۱۶ سآلم بود...
من ۸۲۹۷ ساله مُردَم
۸۲۹۷ ساله که همه‌ی ما زیر خاکیم
من
تو
جنگل جیمپی جیمپی
جیمپی جیمپیا
قبرصتون فراموشی؛
و تمام جصد های توش
توی تموم این ۸۳۶۹ سال یه عده توی قبرصتون فراموشی دفن شدن
و بقیه هم توسط جیمپی جیمپیا کشته شدن
توی تموم این ۸۳۶۹ سال فقط تو رو بردم اونجا...
از بین همه‌ی ما فقط تو زنده موندی!

#من‌نویس✒️
#بر‌اساس‌یک‌داستان‌واقعی!
دیدگاه ها (۶)

یه تیکش ک درباره سقط جنین بود قلبمو به درد آورد :]یه دکتر آم...

نَه‌عِشقی‌بِه‌گُذَشتِه...🥀نَه‌اُمیدی‌بِه‌آیَندِه...؛🌈نوری‌بَ...

زندگی من چیه؟!یه تعداد موی بور فر که صاحابشون تویی؟صاحاب زند...

-سَلآم+سَلآم-اِسمِت‌چیِه؟+مَن‌کُجآم؟-سوآلَمو‌بآ‌سوآل‌جَوآب‌م...

📍 پارت ۲: نگاه از پشت شیشه📍 ویو: جونگ‌کوک 📍 حس غالب: «اخراج...

من وقتی فهمیدم با کشتن فاکسی دردسر بیشتری برا خودم تو سیستم ...

"در آغوش شیطان" ---Chapter: 1 Part: 21ویو جیهوپمهم نیست... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط