۸ پارت ۲۲
جین: هوووووووی شما دو تا کجا موندین؟ زود بیاین (داد)
ا٫ت: باشه الان میایم (داد)
(ا٫ت رو به شوگا)
ا٫ت: وسایلو برداشتم بیا بریم
شوگا: اوکی
(رفتن تو خونه)
تهیونگ: چرا انقدر طولش دادین؟
ا٫ت: داشتیم باهم حرف میزدیم
کوک: چی میگفتین؟ (عصبی)
شوگا: مگه حتما باید به تو بگیم؟ حرفای خصوصی
ا٫ت ویو
فهمیدم شوگا دوست نداره حرفامون بین کس دیگه ای رد و بدل بشه ولی کوک خیلی ازش سوال میپرسید ولی نمیدونم چرا یدفه عصبی شد
دوست نداشتم دعوا بشه برای همین بحسو عوض کردم
ا٫ت: ای بابا ولش کنین این حرفارو من گشنمه
نامجون: الان برات غذا سفارش میدم
شوگا: لازم نکرده
خودم غذا درست میکنم
همه:( تعجب)
جیمین: هیونگ؟؟ (تعجب)
جیهوپ: این خودتی؟؟؟؟😳
شوگا: چیه مگه دوست دارم برای اولین بار ا٫ت دست پخت منو بخوره
جین: باشه ولی اگه بفهمم فقط یک خط تعکید میکنم فقط یک خط روی قابلمه هام بیوفته آنچنان پدری ازت در بیارم که تو گینس بنویسن (جدی . ترسناک)
شوگا: باشه😏
(شوگا رفت تو آشپز خونه تا غذا درست کنه)
نامجون: ا٫ت تو هم برو لباستو عوض کن تا راحت باشی
ا٫ت: باشه
جیمین: میتونی بری تو اتاق من
ا٫ت: اوکی مرسی
ا٫ت ویو
رفتم تو اتاق جیمین نمیدونم چرا ولی درو قفل کردم تا یه وقت اتفاقی کسی نیاد و شروع کردم به عوض کردن لباسام
کوک ویو
دیدم میخواد لباسشو عوضکنه و رفت طبقه بالا تو اتاق جیمین منم میخواستم برم یکم دید بزنم هرچی نباشه همسر آیندمه (کوکی جان انقدر متمعینی؟😐💔)
(داشتم میرفتم که)
تهیونگ: هوی کجا کجا؟ (عصبی)
کوک: به تو ربطی نداره
تهیونگ: خیلی هم ربط داره میخوای چیکار کنی؟
کوک: میخوام برم دست شویی باید ازت اجازه بگیرم؟
تهیونگ: اوه!! ببخشید برو
(کوک با چشم قره رفت)
تهیونگ ویو
ا٫ت رفت تا لباساشو عوض کنه بلافاصله بعدش کوک میخواست بره که جلوشو گرفتم گفت میخواد بره دست شویی یکم زیاده روی کردم ولی میدونستم یه کاسه ای زیر نیم کاسش هست برای همین رفتم دنبالش
کوک: میخواستم درو باز کنم کهههههه
.....................................................................
خماری😁
اگه کامنت بزارین دوتا پارتو باهم میزارم✌🏻
ا٫ت: باشه الان میایم (داد)
(ا٫ت رو به شوگا)
ا٫ت: وسایلو برداشتم بیا بریم
شوگا: اوکی
(رفتن تو خونه)
تهیونگ: چرا انقدر طولش دادین؟
ا٫ت: داشتیم باهم حرف میزدیم
کوک: چی میگفتین؟ (عصبی)
شوگا: مگه حتما باید به تو بگیم؟ حرفای خصوصی
ا٫ت ویو
فهمیدم شوگا دوست نداره حرفامون بین کس دیگه ای رد و بدل بشه ولی کوک خیلی ازش سوال میپرسید ولی نمیدونم چرا یدفه عصبی شد
دوست نداشتم دعوا بشه برای همین بحسو عوض کردم
ا٫ت: ای بابا ولش کنین این حرفارو من گشنمه
نامجون: الان برات غذا سفارش میدم
شوگا: لازم نکرده
خودم غذا درست میکنم
همه:( تعجب)
جیمین: هیونگ؟؟ (تعجب)
جیهوپ: این خودتی؟؟؟؟😳
شوگا: چیه مگه دوست دارم برای اولین بار ا٫ت دست پخت منو بخوره
جین: باشه ولی اگه بفهمم فقط یک خط تعکید میکنم فقط یک خط روی قابلمه هام بیوفته آنچنان پدری ازت در بیارم که تو گینس بنویسن (جدی . ترسناک)
شوگا: باشه😏
(شوگا رفت تو آشپز خونه تا غذا درست کنه)
نامجون: ا٫ت تو هم برو لباستو عوض کن تا راحت باشی
ا٫ت: باشه
جیمین: میتونی بری تو اتاق من
ا٫ت: اوکی مرسی
ا٫ت ویو
رفتم تو اتاق جیمین نمیدونم چرا ولی درو قفل کردم تا یه وقت اتفاقی کسی نیاد و شروع کردم به عوض کردن لباسام
کوک ویو
دیدم میخواد لباسشو عوضکنه و رفت طبقه بالا تو اتاق جیمین منم میخواستم برم یکم دید بزنم هرچی نباشه همسر آیندمه (کوکی جان انقدر متمعینی؟😐💔)
(داشتم میرفتم که)
تهیونگ: هوی کجا کجا؟ (عصبی)
کوک: به تو ربطی نداره
تهیونگ: خیلی هم ربط داره میخوای چیکار کنی؟
کوک: میخوام برم دست شویی باید ازت اجازه بگیرم؟
تهیونگ: اوه!! ببخشید برو
(کوک با چشم قره رفت)
تهیونگ ویو
ا٫ت رفت تا لباساشو عوض کنه بلافاصله بعدش کوک میخواست بره که جلوشو گرفتم گفت میخواد بره دست شویی یکم زیاده روی کردم ولی میدونستم یه کاسه ای زیر نیم کاسش هست برای همین رفتم دنبالش
کوک: میخواستم درو باز کنم کهههههه
.....................................................................
خماری😁
اگه کامنت بزارین دوتا پارتو باهم میزارم✌🏻
- ۴.۹k
- ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط