جئون بالرینا
جئون بالرینا
#پارت۱
"ویو تهیونگ "
رنگ به صورتم نبود .توی آینه ی حموم به خودم خیره بودم ...آب دوش باعث میشد که آینه بخار کنه نزاره خودم رو توش ببینم .انقدر تمرین کرده بودم که دوباره خسته گی بهم غلبه کرد .
از حموم اومدم بیرون و لباس پوشیدم ،یه قرص خواب آور خوردم و رفتم تا بخوابم .با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم؛ امروز پرواز داشتم .قراره که برگردم زادگاهم ...جایی که خیلی وقته ازش دورم و ندیدمش ،چمدونم رو از قبل آماده کرده بودم لباسام رو پوشیدم و از خونه خارج شدم .آلمان برای من یه نوع قرص آرامش بخش بود ولی من باید دیگه این قرص رو ترک میکردم ....
"ویو شوگا"
امروز بهم خبر دادن که تهیونگ بر میگرده و منم باید برم دنبالش ...هر چی نباشه من رفیقشم .
صبح از خواب بیدار شدم جیمین هنوز خواب بود ،پتو رو آروم کشیدم روش و به سمت آشپز خونه رفتم و صبحونه خوردم ...اونجور که میگفتن تهیونگ ساعت ۲ ظهر میرسه که دستایی دور کمرم حلقه شد ...
میدونستم که جیمین بود پس زیاد ریکشن نشون ندادم و به کارم ادامه دادم که صداش بلند شد:
جیمین: هیونگ انگار دیگه برات مهم نیستم !(باصدای خواب آلود )
این حرفش خیلی خنده دار بود .در جوابش گفتم:
شوگا:مگه آدم چقدر باید به یکی اهمیت بده که ثابت کنه که بهش اهمیت میده
جیمین:به اندازه ی کل وجودش
شوگا:پس نگو که بهت اهمیت نمی دم
جیمین:باشه بابا...صبحونه چی داریم ؟
شوگا:چی داریم نه امروز خودت زحمت بکش برای خودت صبحونه درست کن من کار دارم باید برم
جیمین:چه کاری مهم تر از من؟(با حالت کمی عصبانی)
شوگا:یه کار که حتی از توام برام مهم تره ...(خنده و به رفتنش ادامه میده)
جیمین: یا مین یونگی ....با چه جرعتی به من خیانت میکنی ....یاااااا(داد)
شوگا:باییی(از پشت به جیمین خدا حافظی میکنه؛خودتون بفهمید دیگه).
حرص دادنش به آدم خیلی حال میداد
به سمت سالن باشگاه رفتم و چراغ هارو روشن کردم ...و باند هارو آماده کردم برای آهنگ باز کردن .نزدیک ۸ سال میشه که این باشگاه رو دارم و توش باله تدریس میکنم که یکی از همون شاگردام کیم تهیونگه که مدال های زیادی رو به دست اورده....
ادامه دارد
گایز ببین من لز یا گی نیستم خب و چون این فیک توی مسابقه امون شرکت کرده بود و توی قرعه کشی مونم برنده شد من مجبورم بنویسمش پس بهم هیت ندید ...و اینکه اینم بگم کاپل بودن اعضا توی این فیک واقعی نیست
#پارت۱
"ویو تهیونگ "
رنگ به صورتم نبود .توی آینه ی حموم به خودم خیره بودم ...آب دوش باعث میشد که آینه بخار کنه نزاره خودم رو توش ببینم .انقدر تمرین کرده بودم که دوباره خسته گی بهم غلبه کرد .
از حموم اومدم بیرون و لباس پوشیدم ،یه قرص خواب آور خوردم و رفتم تا بخوابم .با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم؛ امروز پرواز داشتم .قراره که برگردم زادگاهم ...جایی که خیلی وقته ازش دورم و ندیدمش ،چمدونم رو از قبل آماده کرده بودم لباسام رو پوشیدم و از خونه خارج شدم .آلمان برای من یه نوع قرص آرامش بخش بود ولی من باید دیگه این قرص رو ترک میکردم ....
"ویو شوگا"
امروز بهم خبر دادن که تهیونگ بر میگرده و منم باید برم دنبالش ...هر چی نباشه من رفیقشم .
صبح از خواب بیدار شدم جیمین هنوز خواب بود ،پتو رو آروم کشیدم روش و به سمت آشپز خونه رفتم و صبحونه خوردم ...اونجور که میگفتن تهیونگ ساعت ۲ ظهر میرسه که دستایی دور کمرم حلقه شد ...
میدونستم که جیمین بود پس زیاد ریکشن نشون ندادم و به کارم ادامه دادم که صداش بلند شد:
جیمین: هیونگ انگار دیگه برات مهم نیستم !(باصدای خواب آلود )
این حرفش خیلی خنده دار بود .در جوابش گفتم:
شوگا:مگه آدم چقدر باید به یکی اهمیت بده که ثابت کنه که بهش اهمیت میده
جیمین:به اندازه ی کل وجودش
شوگا:پس نگو که بهت اهمیت نمی دم
جیمین:باشه بابا...صبحونه چی داریم ؟
شوگا:چی داریم نه امروز خودت زحمت بکش برای خودت صبحونه درست کن من کار دارم باید برم
جیمین:چه کاری مهم تر از من؟(با حالت کمی عصبانی)
شوگا:یه کار که حتی از توام برام مهم تره ...(خنده و به رفتنش ادامه میده)
جیمین: یا مین یونگی ....با چه جرعتی به من خیانت میکنی ....یاااااا(داد)
شوگا:باییی(از پشت به جیمین خدا حافظی میکنه؛خودتون بفهمید دیگه).
حرص دادنش به آدم خیلی حال میداد
به سمت سالن باشگاه رفتم و چراغ هارو روشن کردم ...و باند هارو آماده کردم برای آهنگ باز کردن .نزدیک ۸ سال میشه که این باشگاه رو دارم و توش باله تدریس میکنم که یکی از همون شاگردام کیم تهیونگه که مدال های زیادی رو به دست اورده....
ادامه دارد
گایز ببین من لز یا گی نیستم خب و چون این فیک توی مسابقه امون شرکت کرده بود و توی قرعه کشی مونم برنده شد من مجبورم بنویسمش پس بهم هیت ندید ...و اینکه اینم بگم کاپل بودن اعضا توی این فیک واقعی نیست
۶.۱k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.