پنج شنبه ام زبان بسته است

پنج شنبه ام، زبان بسته است!
گنجشگ، که آواز نمی خواند!!
بُغ کرده است،
گوشه ی ایوان پنج شنبه ام!!
درست مثل خودم، تنهاست، غریب!!
مانند گنجشکی بی سر وصدا
انگار، کسی برای رفتنش،
فاتحه ای خوانده باشد!!!
تنها، سکوت کرده،
تا کسی، رفتنش را
روی گرد و غبار زمین، خاک کند!!!

#عرفان_یزدانی
دیدگاه ها (۲)

پنج شنبه ها به نیت دیدار چشم تو جانم به کف گرفته و خیرات میک...

امروز نبودی...اما خیلی چیزها بود...من بودمعصر پنج شنبه لعنتی...

پنج شنبه استهوس شیرینی نگاهت را کرده ام آن چشمهای خرمایی،بیا...

پنج‌شنبه های من از جمعه ها هم دلگیرتر است !چون فردایش کسی من...

رمان خواهر و برادر رزمیکار

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط