امروز نبودی

امروز نبودی...
اما خیلی چیزها بود...

من بودم
عصر پنج شنبه لعنتی بود
بی قراری بود
بغض بود

و اینکه
همراه همیشگی ام هم بود...
جای خالیت را میگویم...
دیدگاه ها (۲)

دردهایی که در پنج شنبه نوشته میشود غرشِ بغض بی سر و صدای دلت...

پنجشنبه عصر بی تو، پیرمردیست خسته بر صندلی آهنیش دم در منتظر...

پنج شنبه ها به نیت دیدار چشم تو جانم به کف گرفته و خیرات میک...

پنج شنبه ام، زبان بسته است!گنجشگ، که آواز نمی خواند!!بُغ کرد...

یه چیزی رو خیلی خوب فهمیدم اینکه همیشه گوشه ی قلبم بودی وقتی...

دوست پسر دمدمی مزاج

چند روز پیش با مامانم بیرون رفته بودم مامانم داشت خرید میکرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط