رمان جونگکوک مافیا2
#رمان_جونگکوک_مافیا2
part 10 F2
ا. ت: من دوس....
جونگکوک: ا. ت دوس دخترمه
میا: چ.... چی میگی؟
جونگکوک: همین که شنیدی
ا. ت: تو واقعا از جونگکوک حامله ای؟
میا: ارع
جونگکوک: مزخرف میگه ا. ت
میا: گگگگگگگ
ا. ت: تامو جری
جونگکوک: بسههع میا پاشو بریم پیش دوستم
میا: باشه ولی شرط دارع
جونگکوک: چ شرطی؟
میا: اگه بچه مال تو بود باید من پیشت بمونم چون بچه تو تو شکممه اگه نبود واسع همیشه میرم
جونگکوک: هعییییی
ا. ت: باشه میا تو میمونی
جونگکوک: بریم ا. ت بیا
ا. ت: بشش
{ویو بیمارستان}
رفیق جونگکوک نامجون هست😂
نامجون: میا بیا اینجا باید ازت خون بگیرم جونگکوک پسرم توهم بیا
ا. ت: پسرت؟
جونگکوک: امدم هیونگ
۳ساعت بعد
نامجون: بچه ها ازمایش جوابش اومد جونگکوک پدر بچه نیس
میا: چیییییی ولیییی
جونگکوک: میدونستم
نامجون: وایسید این برگه اشتباهه مال شماها نیس
میا: فعلا خوشحال نباشید
نامجون: پرستار برگه درستو بیار
پرستار: چشم
نامجون: خب خب اینحا نوشته که تبریک میگم بهتون جونگکوک تو پدرش نیستی😂
جونگکوک: فعلا خوشحال نباشید (ادای میا رو در میارع)
ا. ت: جدیییی؟
جونگکوک: اوهوم تنها کسی که میتونه مادر بچه هام باشه تویی
نامجون: جلوی سینگل از این حرفا نزنید
جونگکوک: چشم هیونگ بازم ممنون
نامجون: افرین حالا برید خوش باشید
میا: خب جونگکوک من بهت قول دادم اگه پدرش نبودی برم و ب قولم عمل میکنم امیدوارم با ا. ت زندگی خوبی داشته باشی!
جونگکوک: مرسی حالا برو
ا. ت: خدافظ
میا: بای
میا رفت و جونگکوک و ا. ت ت. خیابون قدم میزند و سکوت بینشون بود که یهو
جونگکوک: ا. ت حاظری مادر بچه هام باشی؟
ا. ت: خلیی معلومه که ارع من دوست دارم بانی کیوت
جونگکوک: پس لیدی افتخار ازدواج با من بانی رو میدین؟
ا. ت: ارععععععععععععع
جونگکوک ا. ت رو بغل کرد و چرخوند بعد ازدواج کردن و بچه ب دنیا اوردن🤍🤍🤍🤍
مرسی ازتون که حمایتم میکنید عاشقتونممممممم🤍🤍🤍🤍🤍🤍
💙پایان💙
part 10 F2
ا. ت: من دوس....
جونگکوک: ا. ت دوس دخترمه
میا: چ.... چی میگی؟
جونگکوک: همین که شنیدی
ا. ت: تو واقعا از جونگکوک حامله ای؟
میا: ارع
جونگکوک: مزخرف میگه ا. ت
میا: گگگگگگگ
ا. ت: تامو جری
جونگکوک: بسههع میا پاشو بریم پیش دوستم
میا: باشه ولی شرط دارع
جونگکوک: چ شرطی؟
میا: اگه بچه مال تو بود باید من پیشت بمونم چون بچه تو تو شکممه اگه نبود واسع همیشه میرم
جونگکوک: هعییییی
ا. ت: باشه میا تو میمونی
جونگکوک: بریم ا. ت بیا
ا. ت: بشش
{ویو بیمارستان}
رفیق جونگکوک نامجون هست😂
نامجون: میا بیا اینجا باید ازت خون بگیرم جونگکوک پسرم توهم بیا
ا. ت: پسرت؟
جونگکوک: امدم هیونگ
۳ساعت بعد
نامجون: بچه ها ازمایش جوابش اومد جونگکوک پدر بچه نیس
میا: چیییییی ولیییی
جونگکوک: میدونستم
نامجون: وایسید این برگه اشتباهه مال شماها نیس
میا: فعلا خوشحال نباشید
نامجون: پرستار برگه درستو بیار
پرستار: چشم
نامجون: خب خب اینحا نوشته که تبریک میگم بهتون جونگکوک تو پدرش نیستی😂
جونگکوک: فعلا خوشحال نباشید (ادای میا رو در میارع)
ا. ت: جدیییی؟
جونگکوک: اوهوم تنها کسی که میتونه مادر بچه هام باشه تویی
نامجون: جلوی سینگل از این حرفا نزنید
جونگکوک: چشم هیونگ بازم ممنون
نامجون: افرین حالا برید خوش باشید
میا: خب جونگکوک من بهت قول دادم اگه پدرش نبودی برم و ب قولم عمل میکنم امیدوارم با ا. ت زندگی خوبی داشته باشی!
جونگکوک: مرسی حالا برو
ا. ت: خدافظ
میا: بای
میا رفت و جونگکوک و ا. ت ت. خیابون قدم میزند و سکوت بینشون بود که یهو
جونگکوک: ا. ت حاظری مادر بچه هام باشی؟
ا. ت: خلیی معلومه که ارع من دوست دارم بانی کیوت
جونگکوک: پس لیدی افتخار ازدواج با من بانی رو میدین؟
ا. ت: ارععععععععععععع
جونگکوک ا. ت رو بغل کرد و چرخوند بعد ازدواج کردن و بچه ب دنیا اوردن🤍🤍🤍🤍
مرسی ازتون که حمایتم میکنید عاشقتونممممممم🤍🤍🤍🤍🤍🤍
💙پایان💙
۱۰.۷k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.