زندگی مثل یک کامواست

زندگی مثل یک کامواست
از دستت که در برود، می شود
کلاف سر در گم،گره می خورد، میپیچد به هم، گره گره می شود،بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله وا کنی
زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگتر می شود، کورتر می شود
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید
یک گره ی ظریف و کوچک زد، بعد آن گره را توی بافتنی جوری قایم کرد، محوکرد، جوری که معلوم نشود
          " یادمان  باشد "
گره های توی کلاف
همان دلخوری های کوچک و بزرگند
همان کینه های چند ساله
باید یک جایی تمامش کرد
سر و تهش را برید.
زندگی به بندی بند استْ به نام "حرمت"  که اگر پاره شودتمام است....
"بانو سیمین بهبهانی
دیدگاه ها (۳)

یلداتون مبارکککک

گفتم خدایا چگونه آغاز کنم؟♥ گفت به نام منگفتم خدایا چگونه آ...

لبخندمساحت کوچکی از صورتت را دربر میگیردامامساحت بزرگی در دل...

black flower(p,292)

ری اکشن پسرای HP چه جوری خواستگاری می کنند(درخواستی)

intp

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط