مردن چقدر حوصله میخواهد
مردن چقدر حوصله میخواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز یک نفس بی حس مرگ زیسته باشی
امضای تازه من دیگر امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش آن نام را دوباره پیدا کنم
ای کاش آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان نام کوچکم از دستم افتاد
و لای خاطره ها گم شد
آنجا که یک کودک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است
از دور لبخند او چقدر شبیه لبخند من است
آه ای شباهت دور!
ای چشمهای مغرور!
این روزها که جرات دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم
بگذار دست کم گاهی خواب تو را ببینم
بگذار در خیال تو باشم
بگذار...
بگذریم ...
این روزها خیلی دلم برای گریه تنگ است"...
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز یک نفس بی حس مرگ زیسته باشی
امضای تازه من دیگر امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش آن نام را دوباره پیدا کنم
ای کاش آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان نام کوچکم از دستم افتاد
و لای خاطره ها گم شد
آنجا که یک کودک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است
از دور لبخند او چقدر شبیه لبخند من است
آه ای شباهت دور!
ای چشمهای مغرور!
این روزها که جرات دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم
بگذار دست کم گاهی خواب تو را ببینم
بگذار در خیال تو باشم
بگذار...
بگذریم ...
این روزها خیلی دلم برای گریه تنگ است"...
- ۳.۴k
- ۰۲ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط