از همون روز اول
...🙂...از همون روز اول...🙂...
پارت ۱۵
#دیانا
هنگ کرده بودم ارسلان چی میخاست اینجا.. ؟
اصن چرا مهراب گفت بیام اینجا؟
فق با چهره شاکی ب مهراب نگاه میکردم ک زود تر حرف بزنه
مهراب: دیانا ابجی منه
دیانا: جانم؟
مهراب: منو تو خواهر و برادریم
دیانا: چی میگی؟؟؟؟حالت خوبه؟؟؟
مهراب: مادرتو ، مادر منم هس
دیانا: یعنی؟؟؟
پانیذ: اقا پسر چی میگی تو؟؟؟
مادر دیا جان ۲ سال ب رحمت خدا رفته
مهراب: هیچینمیدونیننن دیگهههه
پارت ۱۵
#دیانا
هنگ کرده بودم ارسلان چی میخاست اینجا.. ؟
اصن چرا مهراب گفت بیام اینجا؟
فق با چهره شاکی ب مهراب نگاه میکردم ک زود تر حرف بزنه
مهراب: دیانا ابجی منه
دیانا: جانم؟
مهراب: منو تو خواهر و برادریم
دیانا: چی میگی؟؟؟؟حالت خوبه؟؟؟
مهراب: مادرتو ، مادر منم هس
دیانا: یعنی؟؟؟
پانیذ: اقا پسر چی میگی تو؟؟؟
مادر دیا جان ۲ سال ب رحمت خدا رفته
مهراب: هیچینمیدونیننن دیگهههه
- ۸.۰k
- ۲۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط