[Bitter waarheid 🍷Soet leuen]
[Bitter waarheid 🍷Soet leuen]
پارت 1
مثل هروز بلند شدم یه دوش گرفتم
رفتم پایین
ا ت: صبح بخیر
ا م:صبح بخیر عزیزم
ا ت:بابا کجاست
ا م:با داداشت رفتن شرکت
ا ت:اها
[سلام کن ا ت هستم یه دختر فوقالعاده لجباز و یه دنده هیچکس نمیتونه با من کنار بیاد
سه تا داداش بزرگتر از خودم دارم که
داداش بزرگم چانهو که 28 سالشه
داداش دومیم چانمی که 26سالشه
داداش آخریم که بعدشم منم 23 سالشه و اسمش جینهو
پدرم یه شرکت مد داره] (معرفی کوتاه)
بعد از صبحونه رفتم فرم مدرسمو پوشیدم
(اسلاید 2 فرم مدرسه فقط با دامن مشکی)
توی مدرسه دوستای زیادی دارم که تقریبا یه اکیپ هستیم اما کسی که بیشتر باهاش صمیمی هستم و همه چیزمو بهش میگم
می یونگ صمیمی ترین دوستم می یونگه
بقیه اکیپ
هیون کی و مین هی که باهم قرار میزارن
اچا و ته هیون
اچا از ته هیون خوشش میاد اما ته هیون نمیخواد باهاش قرار بزاره
من و می یونگ همیشه باهمیم
رفتم سرکلاس
می یونگ هنوز نیومده بود
همین که وارد کلاس شدم
ته هیون با سرعت از کلاس رفت بیرون
ا ت:هی یواششش
اچا:ته هیون صبر کن برات توضیح بدم ته هیون
اچا پشت سرش رفت
ا ت:چخبره اینا چشونه
مین هی:ا ت اگه بدونی چی شده
ا ت:چیشده اول صبحی
مین هی :عا هیون کی باهام کار داره من میرم
ا ت:کجا
مین هی رفت
ا ت:خوب حداقل دو دقیقه میگفتی چخبره می یونگم نیس اوففففف تا اون موقع از فوضولی میمیرم
برگشتم برم سر میزم که خوردم به ینفر
ا ت:اییییی حواست کجاس
سرمو اوردم بالا دیدم جیمینه
جیمین و دوساش جذاب ترین پسر مدرسه هستن اخه کی میگه اینا جذابن
به علاوه قلدر ترینن
جیمین عصبی بهم گفت
جیمین :کورم که هسی
ا ت:برو بابا حوصله تو یکیو ندارم
داشتم میرفتم که دستمو گرفت کشید افتادم توی بغلش
جیمین :یه بار دیگه با من ایجوری حرف بزنی جوری بفاکت میدم که دیگه نتونی را بری
ا ت:برو بابا
خودمو از دستش باز کردم رفتم سر میزم🥃
اگه دوسش دارید ادامه بدم
پارت 1
مثل هروز بلند شدم یه دوش گرفتم
رفتم پایین
ا ت: صبح بخیر
ا م:صبح بخیر عزیزم
ا ت:بابا کجاست
ا م:با داداشت رفتن شرکت
ا ت:اها
[سلام کن ا ت هستم یه دختر فوقالعاده لجباز و یه دنده هیچکس نمیتونه با من کنار بیاد
سه تا داداش بزرگتر از خودم دارم که
داداش بزرگم چانهو که 28 سالشه
داداش دومیم چانمی که 26سالشه
داداش آخریم که بعدشم منم 23 سالشه و اسمش جینهو
پدرم یه شرکت مد داره] (معرفی کوتاه)
بعد از صبحونه رفتم فرم مدرسمو پوشیدم
(اسلاید 2 فرم مدرسه فقط با دامن مشکی)
توی مدرسه دوستای زیادی دارم که تقریبا یه اکیپ هستیم اما کسی که بیشتر باهاش صمیمی هستم و همه چیزمو بهش میگم
می یونگ صمیمی ترین دوستم می یونگه
بقیه اکیپ
هیون کی و مین هی که باهم قرار میزارن
اچا و ته هیون
اچا از ته هیون خوشش میاد اما ته هیون نمیخواد باهاش قرار بزاره
من و می یونگ همیشه باهمیم
رفتم سرکلاس
می یونگ هنوز نیومده بود
همین که وارد کلاس شدم
ته هیون با سرعت از کلاس رفت بیرون
ا ت:هی یواششش
اچا:ته هیون صبر کن برات توضیح بدم ته هیون
اچا پشت سرش رفت
ا ت:چخبره اینا چشونه
مین هی:ا ت اگه بدونی چی شده
ا ت:چیشده اول صبحی
مین هی :عا هیون کی باهام کار داره من میرم
ا ت:کجا
مین هی رفت
ا ت:خوب حداقل دو دقیقه میگفتی چخبره می یونگم نیس اوففففف تا اون موقع از فوضولی میمیرم
برگشتم برم سر میزم که خوردم به ینفر
ا ت:اییییی حواست کجاس
سرمو اوردم بالا دیدم جیمینه
جیمین و دوساش جذاب ترین پسر مدرسه هستن اخه کی میگه اینا جذابن
به علاوه قلدر ترینن
جیمین عصبی بهم گفت
جیمین :کورم که هسی
ا ت:برو بابا حوصله تو یکیو ندارم
داشتم میرفتم که دستمو گرفت کشید افتادم توی بغلش
جیمین :یه بار دیگه با من ایجوری حرف بزنی جوری بفاکت میدم که دیگه نتونی را بری
ا ت:برو بابا
خودمو از دستش باز کردم رفتم سر میزم🥃
اگه دوسش دارید ادامه بدم
۱۰۱.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.