جان من کمتر برای ماندن خود ناز کن
جان من کمتر بـرای ماندنِ خود ناز کن
من اسیرم کم کنـار این قفس پرواز کـن
هی بدی کردی و من گربـه در دیزی حیا
کـم نمی آید ز تـو، یک ذره شرم ابراز کن
چند سالی میشود من مردهٔ چشم تـوأم
باش عیسایم بیـا با یک نگاه اعجاز کـن
یخ زدم در هرعبورِ سردت از این کوچه ها
این زمستان دیده را از دیگران ممتاز کن
بۍتوخیلی زود خیلی زود می میرم بمان
سرعتِ مرگ مـرا درگیـرِ دست انـداز کن
نـه غلط کردم نگـو دیگر نمی آیی قبـول
تـو بمـان ، تـا آخر دنیـا برایـم نـاز کـن
من اسیرم کم کنـار این قفس پرواز کـن
هی بدی کردی و من گربـه در دیزی حیا
کـم نمی آید ز تـو، یک ذره شرم ابراز کن
چند سالی میشود من مردهٔ چشم تـوأم
باش عیسایم بیـا با یک نگاه اعجاز کـن
یخ زدم در هرعبورِ سردت از این کوچه ها
این زمستان دیده را از دیگران ممتاز کن
بۍتوخیلی زود خیلی زود می میرم بمان
سرعتِ مرگ مـرا درگیـرِ دست انـداز کن
نـه غلط کردم نگـو دیگر نمی آیی قبـول
تـو بمـان ، تـا آخر دنیـا برایـم نـاز کـن
- ۲۲.۸k
- ۰۴ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط