درگیرم

درگیـرم ...!
درگیـر یـک جنـگ داخلـی
میـان جبـر و اختیـار . . . 
مـن ،
بـه انـدازه تمـام دوراهـی هـای جهـان ،،
گـریـه دارم . . .
دیدگاه ها (۱)

آقاجون، صبح های زود اذان می گفت ...وضو که می گرفت،می ایستاد ...

خاطرم هست رقیبانِ پر از کینۀ من همنشینان تو بودند، از آنها چ...

‏چقد زنگ زدم خونه تون و چقد بجای تو بابات برداشت ...

کاش یه چیزی مثل اینستاگرام بود که میشد بوها رو توش جستجو کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط