P30
میونگ سو در راننده رو باز میکنه و میشینه جیمینم در عقبو باز میکنه میشینه،میونگ سو گوشیشو میگره دستش گوشیش شارژ نداره دستشو به سمت داشت برد(نمیدونم درسته یا نه😂)دراز میکنه که جونگ کوک مچ دستشو میگیره(فکر میکنه میخواد دست بزنه به د.ی.گ.ش)
جونگ کوک: منحرف چیکار میکنی
میونگ سو:دستمو ول کن
جونگ کوک:میخواستی چیکار کنی ها
میونگ سو:منحرف تویی نه من میخواستم از داخل داشت برد شارژ در بیارم
دستشو از دست جونگ کوک میکشه بیرون از داشت برد سیم شارژشو در میاره و گوشیشو میزنه به شارژ یهو یه ماشین میاد داخل انبار
جونگ کوک:این کیه
جیمین:نکنه چانه اومده ببینه مردیم یا نه
میونگ سو:نه بابا این یکی از ماشینای ماست احتمالا بیونگه
ماشین روبروشون وایمیسه بیونگ از ماشین میاد پایین. میونگ سو از ماشین پیاده میشه و میره پیش بیونگ.
بیونگ یه نگاه به پاهاش میندازه
بیونگ:الان این خراش سادس دیگه
میونگ سو:چیزی نیست اما اون چان عوضی فرار کرد
بیونگ:میخوای جاشو پیدا کنم؟
میونگ سو:اینم سوال داره
بیونگ:خیلی خب سوار شو بریم
از اون طرف یدفعه صدای داد جیمین میاد
جیمین:جونگ کوک،جونگ کوک،کوک
سرشو میاره جلو میبینه چشماش بستس
جیمین:جونگ کوک چشماتو باز کن(با داد)
میونگ سو کمک(با داد)
میونگ سو خودشو به ماشین میرسونه بیونگم پشت سرش میره میونگ سو در و باز میکنه جونگ کوک میبینه که چشماش بستس دستشو میزاره روی پیشونیش تب و لرز داره
میونگ سو:باید سریع گلوله رو در بیاریم
بیونگ:اینجا که نمیشه
میونگ سو:دکتر تو خونست
بیونگ:اره
میونگ سو:بلندش کنید بریم
جیمین و بیونگ جونگ کوک بلند میکنن میرن به سمت ماشین بیونگ میونگ سو در عقب ماشینو باز میکنه جونگ کوک میزارن اونجا جیمینم کنارش میشینه بیونگ پشت فرمون میشه میونگ سو جلو میشینه و به سمت خونه راه میوفتن
پرش زمانی داخل خونه
جیمین و بیونگ جونگ کوک بلند میکنن میبرنش تو اتاق مهمون دکترم میره بالا سرش که بیونگ میگه
بیونگ:خب دکتر اول تیر میونگ سو رو در بیار بعد به این اقا رسیدگی کن
دکتر:اما وضعیت ایشون اظطراری تره
میونگ سو:بیونگ بیا بریم بیرون شماهم به کارتون برسین جیمین بیا بیرون
بیونگ:اما میونگ سو...
(هروقت این علامت « گذاشتم یعنی اون شخص تو ذهنش با خودش حرف میزنه هروقتم اینو گذاشتم ـ یعنی از زبان سوم شخص که خودمم میگم)
ـ بیونگ همینطوری داشت میونگ سو رو نگاه میگرد که میونگ سو دست بیونگ و کشید برد بیرون جیمینم پشت سرشون اومد بیرون هموشون رفتن تو پذیرایی بیونگ و میونگ سو نشستن اما جیمین همش راه میرفت
۱ ساعت بعد
میونگ سو:جیمین محض رضای خدا بیا بشین بس کن
جیمین:پس چرا نمیاد بیرون باید تا الان میومد من میرم بهشون یه سر بزنم
شرط:
لایک ۲۷
کامنت ۴۰
جونگ کوک: منحرف چیکار میکنی
میونگ سو:دستمو ول کن
جونگ کوک:میخواستی چیکار کنی ها
میونگ سو:منحرف تویی نه من میخواستم از داخل داشت برد شارژ در بیارم
دستشو از دست جونگ کوک میکشه بیرون از داشت برد سیم شارژشو در میاره و گوشیشو میزنه به شارژ یهو یه ماشین میاد داخل انبار
جونگ کوک:این کیه
جیمین:نکنه چانه اومده ببینه مردیم یا نه
میونگ سو:نه بابا این یکی از ماشینای ماست احتمالا بیونگه
ماشین روبروشون وایمیسه بیونگ از ماشین میاد پایین. میونگ سو از ماشین پیاده میشه و میره پیش بیونگ.
بیونگ یه نگاه به پاهاش میندازه
بیونگ:الان این خراش سادس دیگه
میونگ سو:چیزی نیست اما اون چان عوضی فرار کرد
بیونگ:میخوای جاشو پیدا کنم؟
میونگ سو:اینم سوال داره
بیونگ:خیلی خب سوار شو بریم
از اون طرف یدفعه صدای داد جیمین میاد
جیمین:جونگ کوک،جونگ کوک،کوک
سرشو میاره جلو میبینه چشماش بستس
جیمین:جونگ کوک چشماتو باز کن(با داد)
میونگ سو کمک(با داد)
میونگ سو خودشو به ماشین میرسونه بیونگم پشت سرش میره میونگ سو در و باز میکنه جونگ کوک میبینه که چشماش بستس دستشو میزاره روی پیشونیش تب و لرز داره
میونگ سو:باید سریع گلوله رو در بیاریم
بیونگ:اینجا که نمیشه
میونگ سو:دکتر تو خونست
بیونگ:اره
میونگ سو:بلندش کنید بریم
جیمین و بیونگ جونگ کوک بلند میکنن میرن به سمت ماشین بیونگ میونگ سو در عقب ماشینو باز میکنه جونگ کوک میزارن اونجا جیمینم کنارش میشینه بیونگ پشت فرمون میشه میونگ سو جلو میشینه و به سمت خونه راه میوفتن
پرش زمانی داخل خونه
جیمین و بیونگ جونگ کوک بلند میکنن میبرنش تو اتاق مهمون دکترم میره بالا سرش که بیونگ میگه
بیونگ:خب دکتر اول تیر میونگ سو رو در بیار بعد به این اقا رسیدگی کن
دکتر:اما وضعیت ایشون اظطراری تره
میونگ سو:بیونگ بیا بریم بیرون شماهم به کارتون برسین جیمین بیا بیرون
بیونگ:اما میونگ سو...
(هروقت این علامت « گذاشتم یعنی اون شخص تو ذهنش با خودش حرف میزنه هروقتم اینو گذاشتم ـ یعنی از زبان سوم شخص که خودمم میگم)
ـ بیونگ همینطوری داشت میونگ سو رو نگاه میگرد که میونگ سو دست بیونگ و کشید برد بیرون جیمینم پشت سرشون اومد بیرون هموشون رفتن تو پذیرایی بیونگ و میونگ سو نشستن اما جیمین همش راه میرفت
۱ ساعت بعد
میونگ سو:جیمین محض رضای خدا بیا بشین بس کن
جیمین:پس چرا نمیاد بیرون باید تا الان میومد من میرم بهشون یه سر بزنم
شرط:
لایک ۲۷
کامنت ۴۰
۴۷.۸k
۲۵ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.