امروز دوتا پارت گذاشتم حال کنین نظر یادتون نره
امروز دوتا پارت گذاشتم حال کنین نظر یادتون نره^ــــ^
✭ستارگان عاشق✭
پارت④②
✽هیومین✽
شی وون با لبخند بهم نگاه میکرد یونیفرم مدرسه رو پوشیده بود.شروع کرد به حرف زدن:خوب سلام من ییم شی وون هستم.دانش آموز جدید این مدرسه.امبدوارم با من مهربون باشین.رفت رو اون نیمکت خالی نشست.ناخودآگاه به سهون نگاه کردم.اخم کرده بود و سرش پایین بود.همینو کم داشتیم.حالا باید با اینم کنار بیام.جیون دستمو گرفت&اونی ما پشتتیم.و به دخترا اشاره کرد.لبخند زدم.شاید از لحاظ ظاهری آروم شده بودم اما از درون یه طوفان بزرگ قرار داشت///
❧چانیول❧
با زور تاعو و لی رو اوردم.بکهیونم خودش اومده بود.ژووون برده م برام چی اورده❤ـــ❤
۴ تامون با زور خودمون رو مبل جا کردیم.پفیلا رو برداشتم.بکهیونم لامپو خاموش کرده بود.دی وی دی اولو گذاشتم.تیتراژش اومد.دیری دیریییین دیرین.شروع شد.همه جا تاریک بود این فیلم بودکه!!!تاعو بغل دستم بود شروع کرد به لرزیدن.یه آدم بود شنل دستش بود تویه جنگل راه میرفت.یه تبرم دستش بود.رسید به یه خونه.رعدو برق زد.تاعو بیش از حد داشت میلرزید.رفت داخله خونه ۱ دونه زن و مرد تو خونه بودن.تبرشو اورد بالا ااااگییییشوووووم.کله دوتاشونو با تبر زد.صورت آدمرو نشون داد چشماش قرمز بود صورتش سیاه دندوناشم خونی.رو صورتش استپ کردم.لی شروع کرد به جیغ زدن.تاعو هم مثل بچه ها گریه میکرد.لی شروع کرد به زدن بکهیون.فقط جیغ میکشید.انگار جنی شده باشه.بکهیون داد میزد:کمکککککک.وای خدا این دوتا هم از فیلم ترسناک میترسیدن.لامپو روشن کردم.لباس بکهیون جر واجر شده بود.لی نعره زنان اومد سمت من! فرار کردم:واااای دلتتتت میاد یودا کوچولو رو بزنیییی؟؟؟لی:میکشمتتتتتت چانیولللللللل.تاعو از اونجا داد میزد:ماااااامااااااان پوکر فیس شده بود بوخودا.بکهیون داشت دلداریش میداد.لی بلاخره بهم رسید. ★ته یون★
آخیش مشقام تموم شددد.صدای در اومد.بلند شدمو دروباز کردم.سوهو بود:سلام_سلام. به تیپم یه نگاه کرد.یه شلوار جذب یخی با یه بلوز سفید.&یه کت بردار_چرا؟&مگه هری پاترو نمیخوای؟_اوهوم&خوب بدو دیگه.کت قهوه ای چرممو برداشتم و پوشیدم.کیف مشکیمو برداشتم و گوشیمو انداختم توش.کتونی مشکیمو پام کردم.دنبالش راه افتادم رفت سمت پارکینگ.یه پورشه مشکی بود.درو برام باز کرد.نشستم تو ماشین.میتونستم بهش اعتماد کنم چون همه میگن یه آدم نمونه س و فهمیده و عاقله.راه افتاد.جلوی یه سینما نگه داشت.از ماشین پیاده شدم.ترجیح دادم چیزی نگم.رفتیم تو.کسی نبود_چرا اینجا خالیه؟&اممم رزوش کردم._اما من کتاب میخواستم چه ربطی به سینما داره رو یکی از صندلیا نشست بیا بشین الان شروع میشه.رفتم بغل دستش نشستم........ای خدا این جنیو بکش همش به همه لب میده.سوهو هی سرفه میکرد منم سعی میکردم خونسرد باشم.............وااای چه فیلم باحالیه.....۱ ساعت و ۴۰ دیقه از فیلم میگذشت.هری با دامبلدور رفت تویه جا دنبال گردنبند.خیلی تاریک بود دیگه کم کم داشتم میترسم.یهو چندتا موجود از دریا در اومدن.جیغ کشیدمو پریدم طرف سوهو.چشامو باز کردم.سرم رویه سینه ی سوهو بود.دستشو گذاشته بود رو سرم.سریع خودمو کشیدم کنار و تک سرفه کردم///
۞سویونگ۞
رفتم تو کلاس.به ردیف اکسو نگاه کردم.تاعو و لی کنار هم نشسته بودن.هردوتاشون کلاه پشمی گذاشته بودن رو سرشون.یه کاپشن بزرگ پوشیده بودن.دست به سینه بودنو میلرزیدن.پشتشونو نگاه کردم.چانیول و بکهیون نشسته بودن.سر و صورتشون پر از چسب زخم بود.یه طرف لب بکهیون کبود بود و دور یکی از چشای چانی کبود بود.خیلی خنده م گرفته بود ولی به روی خودم نیوردم.یونا برام دست تکون داد.رفتم و کنارش نشستم.هردوتامون خندیدیم.اگه به چانیول کارد میزدی خونش درنمیومد.خودمو برای هرگونه دعوا آماده کرده بودم.درکلاس باز شد هیومین با عصبانیت اومد تو.پشت سرش شی وون اومد.هوووف طفلکی.سهون بهش خیره شد.رومو برگردوندم._میگم یونا&جونم اونی_میترسم بکهیون باهات لج بیوفته.&واقعا؟_بکهیون خیلی شره&وااایییی حالا چیکار کنم؟ولش کن اشکال نداره از زندگی یکنواخت خسته شدم._ای بلا!معلم اومد تو خانم کیم بود'خانم کیم:سلام$سلاممم.خانم کیم:اممم خوب تا یادم نرفته بزارین بگم قراره بریم اردو.البته هفته آینده._هوراااااااا.خانم کیم:خوب بریم سر درسمون.
#loverstars
✭ستارگان عاشق✭
پارت④②
✽هیومین✽
شی وون با لبخند بهم نگاه میکرد یونیفرم مدرسه رو پوشیده بود.شروع کرد به حرف زدن:خوب سلام من ییم شی وون هستم.دانش آموز جدید این مدرسه.امبدوارم با من مهربون باشین.رفت رو اون نیمکت خالی نشست.ناخودآگاه به سهون نگاه کردم.اخم کرده بود و سرش پایین بود.همینو کم داشتیم.حالا باید با اینم کنار بیام.جیون دستمو گرفت&اونی ما پشتتیم.و به دخترا اشاره کرد.لبخند زدم.شاید از لحاظ ظاهری آروم شده بودم اما از درون یه طوفان بزرگ قرار داشت///
❧چانیول❧
با زور تاعو و لی رو اوردم.بکهیونم خودش اومده بود.ژووون برده م برام چی اورده❤ـــ❤
۴ تامون با زور خودمون رو مبل جا کردیم.پفیلا رو برداشتم.بکهیونم لامپو خاموش کرده بود.دی وی دی اولو گذاشتم.تیتراژش اومد.دیری دیریییین دیرین.شروع شد.همه جا تاریک بود این فیلم بودکه!!!تاعو بغل دستم بود شروع کرد به لرزیدن.یه آدم بود شنل دستش بود تویه جنگل راه میرفت.یه تبرم دستش بود.رسید به یه خونه.رعدو برق زد.تاعو بیش از حد داشت میلرزید.رفت داخله خونه ۱ دونه زن و مرد تو خونه بودن.تبرشو اورد بالا ااااگییییشوووووم.کله دوتاشونو با تبر زد.صورت آدمرو نشون داد چشماش قرمز بود صورتش سیاه دندوناشم خونی.رو صورتش استپ کردم.لی شروع کرد به جیغ زدن.تاعو هم مثل بچه ها گریه میکرد.لی شروع کرد به زدن بکهیون.فقط جیغ میکشید.انگار جنی شده باشه.بکهیون داد میزد:کمکککککک.وای خدا این دوتا هم از فیلم ترسناک میترسیدن.لامپو روشن کردم.لباس بکهیون جر واجر شده بود.لی نعره زنان اومد سمت من! فرار کردم:واااای دلتتتت میاد یودا کوچولو رو بزنیییی؟؟؟لی:میکشمتتتتتت چانیولللللللل.تاعو از اونجا داد میزد:ماااااامااااااان پوکر فیس شده بود بوخودا.بکهیون داشت دلداریش میداد.لی بلاخره بهم رسید. ★ته یون★
آخیش مشقام تموم شددد.صدای در اومد.بلند شدمو دروباز کردم.سوهو بود:سلام_سلام. به تیپم یه نگاه کرد.یه شلوار جذب یخی با یه بلوز سفید.&یه کت بردار_چرا؟&مگه هری پاترو نمیخوای؟_اوهوم&خوب بدو دیگه.کت قهوه ای چرممو برداشتم و پوشیدم.کیف مشکیمو برداشتم و گوشیمو انداختم توش.کتونی مشکیمو پام کردم.دنبالش راه افتادم رفت سمت پارکینگ.یه پورشه مشکی بود.درو برام باز کرد.نشستم تو ماشین.میتونستم بهش اعتماد کنم چون همه میگن یه آدم نمونه س و فهمیده و عاقله.راه افتاد.جلوی یه سینما نگه داشت.از ماشین پیاده شدم.ترجیح دادم چیزی نگم.رفتیم تو.کسی نبود_چرا اینجا خالیه؟&اممم رزوش کردم._اما من کتاب میخواستم چه ربطی به سینما داره رو یکی از صندلیا نشست بیا بشین الان شروع میشه.رفتم بغل دستش نشستم........ای خدا این جنیو بکش همش به همه لب میده.سوهو هی سرفه میکرد منم سعی میکردم خونسرد باشم.............وااای چه فیلم باحالیه.....۱ ساعت و ۴۰ دیقه از فیلم میگذشت.هری با دامبلدور رفت تویه جا دنبال گردنبند.خیلی تاریک بود دیگه کم کم داشتم میترسم.یهو چندتا موجود از دریا در اومدن.جیغ کشیدمو پریدم طرف سوهو.چشامو باز کردم.سرم رویه سینه ی سوهو بود.دستشو گذاشته بود رو سرم.سریع خودمو کشیدم کنار و تک سرفه کردم///
۞سویونگ۞
رفتم تو کلاس.به ردیف اکسو نگاه کردم.تاعو و لی کنار هم نشسته بودن.هردوتاشون کلاه پشمی گذاشته بودن رو سرشون.یه کاپشن بزرگ پوشیده بودن.دست به سینه بودنو میلرزیدن.پشتشونو نگاه کردم.چانیول و بکهیون نشسته بودن.سر و صورتشون پر از چسب زخم بود.یه طرف لب بکهیون کبود بود و دور یکی از چشای چانی کبود بود.خیلی خنده م گرفته بود ولی به روی خودم نیوردم.یونا برام دست تکون داد.رفتم و کنارش نشستم.هردوتامون خندیدیم.اگه به چانیول کارد میزدی خونش درنمیومد.خودمو برای هرگونه دعوا آماده کرده بودم.درکلاس باز شد هیومین با عصبانیت اومد تو.پشت سرش شی وون اومد.هوووف طفلکی.سهون بهش خیره شد.رومو برگردوندم._میگم یونا&جونم اونی_میترسم بکهیون باهات لج بیوفته.&واقعا؟_بکهیون خیلی شره&وااایییی حالا چیکار کنم؟ولش کن اشکال نداره از زندگی یکنواخت خسته شدم._ای بلا!معلم اومد تو خانم کیم بود'خانم کیم:سلام$سلاممم.خانم کیم:اممم خوب تا یادم نرفته بزارین بگم قراره بریم اردو.البته هفته آینده._هوراااااااا.خانم کیم:خوب بریم سر درسمون.
#loverstars
- ۲.۹k
- ۲۸ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط