به خودم آمدم انگار تویی در من بود

به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

پیش چشم همه از خویش یلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام.
.
.
.
بی ﺗﻮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺑﺪﻥ ﻟﺨﺖ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ
ﺑﺎ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ

ﺑﯽ ﺗﻮ ﭘﺘﯿﺎﺭﻩ ﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ
ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ

ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﯽ ﮐﺎﺭ ﻭ ﮐﺴﻢ ﻭﺳﻌﺖ ﭘﺸﺘﻢ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ
ﮔﻞ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﻣﻦ ﻣﻔﻠﻮﮎ ﺩﻭ ﻣﺸﺘﻢ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ

ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ
ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﺑﺴﺘﻦ ﺧﻂ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ


#علیرضا_آذر
دیدگاه ها (۳)

دوستت دارم بخواهی یا نخواهیبیایی یا نیایی من همیشه همینطور ع...

غم آشنای من شد و من آشنای تو بالا گرفت کار دل مبتلای تو. گفت...

از شواهد امر اینگونه برداشت می,شود که امروز تولد ریحان خانم ...

نازپرورده‌ای و درد نمی‌دانی چیستگریۀ ممتد یک مرد نمی‌دانی چی...

ﺍﺯ ﮔﺮﻩﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺷﻤﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﻠﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ،ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﯿﺎ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط