میاد می شینه کنارم ،
میاد می شینه کنارم ،
میگه ناموسا نمیفهممت... ناراحتی، سیگار میکشی ... خوشحالی ،
سیگار میکشی....
عصبانی ای ،
سیگار میکشی... خسته ای ،
سیگار میکشی....
تنهایی ، سیـــ
می پرم وسط حرفش و میگم
حالا میخوای تمام حالت های منو دونه دونه نام ببری..؟
میگه چرا انقد بی تفاوتی..؟
سیگار بعدی رو روشن میکنم
و با یه حالت مسخره میگم چرا با تفاوت باشم..؟
اصن چی برام متفاوت باشه.؟
چی انگیزه باشه...؟!
روحیه باشه...
میگه یه نیگا به خودت و دور و برت بنداز... خونه تاریک،
پر از دود سیگار ،
آینه اتاقتو خاک گرفته...
چن وقته به خودت یه نیگا نکردی..؟
پوزخندی میزنم و میگم به خودم.؟
وقتی وایمیسم جلو اون کوفتی ،
تنها چیزی که نمی بینم خودمه...
سیگارو نصفه له میکنم
تو زیرسیگاری و سرمو میندازم پایین...
چند دقیقه حرفی نمیزنم
تا این بغض لعنتی بیخ گلومو ول کنه....
آروم دستمو میگیره
تو دستش و میگه همه چی درست میشه...
لبخندی میزنم و میگم روزی هزار بار این جمله رو به اطرافیام میگم ،
به دوستام، خانوادم ، هر کی که ناراحته...
ولی میدونم چیزی درست نمیشه ، توام میدونی...
مگه ما چن سالمونه که از الان انقد پیریم...؟
مگه من جوون بیست ساله الان نباید شاد باشم..؟ پس چرا مث مادر مرده ها نشستم
اینجا دارم این زهرمارو دود میکنم...
چرا فکرم خالیه..؟
چرا دیگه هیچی برام مهم نیس..؟ چرا بی انگیزم..؟
برو بشین پای درد دل چن نفر دیگه هم سن و سال من...
ببین تو جوونی چقد پیرن...
چقد خسته ن...
چقد دلشون میخواد بخوابن....
از پنجره بیرونو نیگا کردم وگفتم این پنجره ها رو می بینی ،
پشت هر کدومشون یه جوون تو اوج پیری داره حسرتاشو دود میکنه...
سرشو انداخت پایین و آروم گفت
یه نخم به من بده... #عین_نجفی
#پروفایل #دخترونه #پیج_دخترونه #خاص #کپشن_ناب #دهه_هشتادیا
میگه ناموسا نمیفهممت... ناراحتی، سیگار میکشی ... خوشحالی ،
سیگار میکشی....
عصبانی ای ،
سیگار میکشی... خسته ای ،
سیگار میکشی....
تنهایی ، سیـــ
می پرم وسط حرفش و میگم
حالا میخوای تمام حالت های منو دونه دونه نام ببری..؟
میگه چرا انقد بی تفاوتی..؟
سیگار بعدی رو روشن میکنم
و با یه حالت مسخره میگم چرا با تفاوت باشم..؟
اصن چی برام متفاوت باشه.؟
چی انگیزه باشه...؟!
روحیه باشه...
میگه یه نیگا به خودت و دور و برت بنداز... خونه تاریک،
پر از دود سیگار ،
آینه اتاقتو خاک گرفته...
چن وقته به خودت یه نیگا نکردی..؟
پوزخندی میزنم و میگم به خودم.؟
وقتی وایمیسم جلو اون کوفتی ،
تنها چیزی که نمی بینم خودمه...
سیگارو نصفه له میکنم
تو زیرسیگاری و سرمو میندازم پایین...
چند دقیقه حرفی نمیزنم
تا این بغض لعنتی بیخ گلومو ول کنه....
آروم دستمو میگیره
تو دستش و میگه همه چی درست میشه...
لبخندی میزنم و میگم روزی هزار بار این جمله رو به اطرافیام میگم ،
به دوستام، خانوادم ، هر کی که ناراحته...
ولی میدونم چیزی درست نمیشه ، توام میدونی...
مگه ما چن سالمونه که از الان انقد پیریم...؟
مگه من جوون بیست ساله الان نباید شاد باشم..؟ پس چرا مث مادر مرده ها نشستم
اینجا دارم این زهرمارو دود میکنم...
چرا فکرم خالیه..؟
چرا دیگه هیچی برام مهم نیس..؟ چرا بی انگیزم..؟
برو بشین پای درد دل چن نفر دیگه هم سن و سال من...
ببین تو جوونی چقد پیرن...
چقد خسته ن...
چقد دلشون میخواد بخوابن....
از پنجره بیرونو نیگا کردم وگفتم این پنجره ها رو می بینی ،
پشت هر کدومشون یه جوون تو اوج پیری داره حسرتاشو دود میکنه...
سرشو انداخت پایین و آروم گفت
یه نخم به من بده... #عین_نجفی
#پروفایل #دخترونه #پیج_دخترونه #خاص #کپشن_ناب #دهه_هشتادیا
۶۵.۷k
۲۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.