ما که عشق آشناییم

ما که عشق آشناییم
از یادت نبرده‌ایم
تو هم از یادمان مبر
جز تو در عرصه‌ی خاک کسی نداریم
مگذار سرد شویم
هر روز و از هرکجا که شد
نشانه‌ای از حیات به ما ده
دیرتر از کنج بیشه‌ای
در جنگل خاطره‌ها
ناگهان پیدا شو
دست به‌سوی ما دراز کن
و نجات‌مان بده
 
🌿_ژاک پره‌ ور
🌿مترجم : احمد شاملو
دیدگاه ها (۰)

حرفهایی هست که نمی‌توانم بگویمشاید روزی آنها را برایت رقصیدم...

_شعر خوبآتشین است چون بوسهبُران ، چون تیغغرنده ، چون تندرجها...

تو از قلبِ پریشانی آمدیتا تسکین دهی تب و دردم راو من درختی ب...

برای بیان عشقهمواره نیازی بهواژه‌ های عاشقانه نیستبلکه زیر و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط