بین خودمان باشد

بین خودمان باشد
وقتی تو آمدی
عشق آمد
احساس آمد
اما ... ترس هم آمد ...
بین خودمان باشد
با آمدنت آدم ترسویی شده ام!
ترس اینکه روزی نباشی
روزی بروی
روزی نمانی
یا اصلا کسی تو را از من بگیرد!
نمیگویم خدایی نکرده تو قصد رفتن داری
نمیگویم زبانم لال آمده ای که بروی
نه...
اما در هجوم این رفتنها حق بده کمی نگران باشم!
من چون کودکی ترسو
و تو مثالِ  آن عروسک شیرین
تو را سفت چسبیده ام در خواب
که مبادا لحظه ی بیداریِ من، تو نباشی...!
نمیدانم...
شاید اصلا اینها را میگویم تا باز بگویی "هستم جانم"
"به خدا هستم جانم" ....
دیدگاه ها (۲)

#ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﯾﺪ …ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ …ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺫﻫ...

کیستدرشهرکهسرگشته یچشمانتنیست...

از دست علم پزشڪی هیچ ڪارے ساختہ نیست دواے #درد من آغوش...

خـــودتان را محکم بچسبید ...قـــدر خودتان را بدانید ...ارزان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط