من درد را با قلب خود پیمانه کردم

من درد را با قلب خود، پیمانه کردم
پیمانه را هم نذر یک، میخانه کردم

میخانه و ساقی و مِی، جای تو خالی
خالی ز درد و خون، دلِ دیوانه کردم

دیوانه چون در هر سرا، سُکنا گزیند
سُکنا به کنجِ خلوتِ ویرانه کردم

ویرانه بود و صد چو من، دیوانه و مست
مستی نه من ، با مردم بیگانه کردم

بیگانه بودی با من و قلب پر از درد
من درد را با قلب خود ، پیمانه کردم

جواد نوری(آبان)
دیدگاه ها (۳)

چشم را در مُلک خوبی شحنه ی بیداد کنغمزه ی خونخواره را بر جاد...

#آرامشآرامش دارمدر کنار توهمچون موجهای خروشانکه در آغوش ساحل...

#چشمچشمهایمپر از حرفهای ناگفتهولی لبهایمدر اسارت سکوتی تلخچش...

#شبهر شبدوست داشتنت رافریاد میزنمدر گوش ستاره های شب #سپکوجو...

🌱🍒ناز چشمانت نهاده ... عشق بر سیمای تو...سر خوشم چون پروریدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط