میگم بچه ها اون تیکه ی قسمت هفت که جکس داشت به اون گوی ...

میگم بچه ها، اون تیکه ی قسمت هفت که جکس داشت به اون گوی آبیه نگاه می کرد و یه صداهای محوی تو پس زمینه بود یادتونه؟

خب یه نفر اون صداها رو یکم واضح تر کرده و در آورده که حدودا داشتن چی میگفتن!!

حدودا یه همچین چیزی بود دعواشون:

-ریبیت؟: چقدر بد!!! تو خیلی متفاوت شدی/بودی (دقیق واضح نیست یه سری کلمات اونا رو هر دو کلمش رو می نویسم)

-جکس: فکر کردی من واقعا به همه ی اینا/شما اهمیت میدم؟!

-ریبیت؟: داری دروغ میگی!!

-جکس: نه!! (I'm NOT!!)

و خب آره دیگه...

جالبیش اینه اون (I'm NOT!!) دقیقا زمانی تو خاطره گفته شد که پامنی از جکس پرسید که خوبه یا نه؛ که احتمالا جوابی بوده که جکس واقعا میخواسته بده...
دیدگاه ها (۰)

*بچه ها من شب یلدا این رو میخواستم پست کنم که مدام نمیشد...ا...

بچه ها من این رو حدودا پریروز گذاشتم با کلی درد و دل از قسمت...

رمان سیرک دیجیتالی پارت ۵

رمان سیرک دیجیتالی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط