بانو

بانو ..!!

نمی آیی ..

وَ مَن هَمیشه گمان میکُنَم ..

دَلیلِ تَمامِ دِلشوره هایِ غروب هایِ

این شَهرِ لَعنَتی ..

تو هَستی !!
دیدگاه ها (۱)

ﺑﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣـے ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺩﺳﺘﮑﺶ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻴﺐ ﻣـے ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ...

زیاده خواه نیستم!جاده ی شمال یک کلبه ی جنگلی.....یک میزکوچک ...

ما بی صدا مطالعه می کردیماما کتاب را که ورق می زدیمتنهاگاهی ...

.مَرد پرسیدمی‌توانم کنارتان بنشینم ؟ به یادداشت ِکنار نیمکت ...

یاد گرفته ام که دلتنگی هایم رادر دنج ترین گوشه قلبم پنهان کن...

در سینه من یک تو نفس می کشدگاهی، بی نهایت عاشق استو گاهی آنق...

در سینه من یک تو نفس می کشدگاهی، بی نهایت عاشق استو گاهی آنق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط