ای زندگی بردار دست از امتحانم

ای زندگی بردار دست از امتحانم
چیزی نه میدانم نه می‌خواهم بدانم

دلسنگ یا دلتنگ، چون کوهی زمینگیر
از آسمان دلخوش به یک رنگین‌کمانم

کوتاهی عمر گل از بالانشینی‌ست
اکنون که می‌بینند خارم، در امانم

دلبسته‌ی افلاکم و پابسته‌ی خاک
فواره‌ای بین زمین و آسمانم

آن روز اگر خود بال خود را می‌شکستم
اکنون نمی‌گفتم بمانم یا نمانم


قفل قفس باز و قناری‌ها هراسان
دل‌کندن آسان نیست! آیا می‌توانم؟


فاضل نظری
دیدگاه ها (۵)

ڪاش می شدخاطره ها رامثل پنبه زد،ڪاش اصلا یک آدم هایی بودڹ،مث...

نازی هاتانک داشتندروس هاتوپانگلیسی هابا لبخندگندم زارهایمان ...

هم در هوای ابری آبان دلم گرفت هم در سکوت سرد زمستان دلم گرفت...

بانو از خودت دست نکشخودت چتر باشخودت ابر باشخودت بارانشک نکن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط