پارت ۴
پارت ۴
از زبان اکیکو
نگران منتظر شوتو موندم ، که دیدم داره میاد سمتم یکم به من نگاه کرد و بعد گفت بیا بریم بیرون ، تو حیاط مدرسه ناهار رو بخوریم ، منم قبول کردم .
داشتیم ناهار میخوردیم که من یک دفعه گریم گرفتم .
از صورت شوتو معلوم بود دست پاچه شد.
که منو تو بغلش گرفت .یکم تو بغلش بودم و بعد از این که اروم شدم از بغلش بیرون اومدم بیرون و بعد ازش تشکر کردم که هوامو داشت ، سری تکان داد و بعد به خوردن ناهارش ادامه داد .
ناهار مونو خوردیم بعد رفتیم تو کلاس تا معلم بیاد .
روم رو کردم سمت اون و
گفتم: ام مشکلی ندارد شماره ی همو داشته باشیم.
گفت : نه اصلأ شمارم 054****099
گفتم: ممنون
گفت : خواهش
معلم آمد و شروع کرد .
از زبان شوتو
معلم شروع به چرت و پرت گفتن درباره ی تاریخ آه همه ی چیز ها ای که اینا تو کتاباشوت مینویسند دربارهی تاریخ دروغه .
داشتم درباره ی این چیز ها فکر میکردم که درد شدیدی تو ی شکمم شروع شد .نه نه نه نه، حد اقل الان نه ،چرا این وقت روز باید نیاز به خون داشته باشم ، رنگ پوستم سفید شد،که اکیکو متوجه این شد و سریع بلند شد و به معلم گفت: ببخشید آقای کوبایاشی تودوروکی چان حالش خوب نیست و رنگش پریده میتونم اون رو به بیمارستان مدرسه ببرم؟
آقای کوبایاشی: بعله حتماً
دستم رو گرفته و آروم از کلاس خارج شد. با کمک اون به سمت بیمارستان میرفتیم، من میدونستم اگه برم اونجا شناسایی میکنن که من یک خون آشام هستم پس وقتی به یک کلاس خالی نزدیک میشدیم سریع اکیکو رو به کلاس بردم و دندون نیشم رو تو دستش فرو کردم ، درسته که امروز خون اون مومو رو خورده بودم ولی خون آدم ها ای که گروه خون o باشه برای من بده .(بچه ها من نمیدانم گروه خونی مومو چیه از خودم گفتم ولی البته که میدونم گروه خونی شوتو o) اکیکو اول رفت تو شک ولی بعد اجازه داد که از خونش بخورم . منم حواسم بود که خونش رو اونقدر ی نخورم که حالش بد بشه بعد این که خوب شد حالم به اکیکو یک شکلات دادم که فشارش نیفته رو بهش کردم و گفتم قول میدی اینو به هیچ کس نگی اونم یک لبخند دندون نما و چشم بسته زد و گفت حتماً. بعد هم به کلاس رفتیم. به اون درس مسخره ادامه دادیم .
از زبان اکیکو
اولین سال تو مدرسه تموم شد. و رابطم تو این یک سال با شوتو چان خیلی بهتر شده ،تقریباً به ....
از زبان اکیکو
نگران منتظر شوتو موندم ، که دیدم داره میاد سمتم یکم به من نگاه کرد و بعد گفت بیا بریم بیرون ، تو حیاط مدرسه ناهار رو بخوریم ، منم قبول کردم .
داشتیم ناهار میخوردیم که من یک دفعه گریم گرفتم .
از صورت شوتو معلوم بود دست پاچه شد.
که منو تو بغلش گرفت .یکم تو بغلش بودم و بعد از این که اروم شدم از بغلش بیرون اومدم بیرون و بعد ازش تشکر کردم که هوامو داشت ، سری تکان داد و بعد به خوردن ناهارش ادامه داد .
ناهار مونو خوردیم بعد رفتیم تو کلاس تا معلم بیاد .
روم رو کردم سمت اون و
گفتم: ام مشکلی ندارد شماره ی همو داشته باشیم.
گفت : نه اصلأ شمارم 054****099
گفتم: ممنون
گفت : خواهش
معلم آمد و شروع کرد .
از زبان شوتو
معلم شروع به چرت و پرت گفتن درباره ی تاریخ آه همه ی چیز ها ای که اینا تو کتاباشوت مینویسند دربارهی تاریخ دروغه .
داشتم درباره ی این چیز ها فکر میکردم که درد شدیدی تو ی شکمم شروع شد .نه نه نه نه، حد اقل الان نه ،چرا این وقت روز باید نیاز به خون داشته باشم ، رنگ پوستم سفید شد،که اکیکو متوجه این شد و سریع بلند شد و به معلم گفت: ببخشید آقای کوبایاشی تودوروکی چان حالش خوب نیست و رنگش پریده میتونم اون رو به بیمارستان مدرسه ببرم؟
آقای کوبایاشی: بعله حتماً
دستم رو گرفته و آروم از کلاس خارج شد. با کمک اون به سمت بیمارستان میرفتیم، من میدونستم اگه برم اونجا شناسایی میکنن که من یک خون آشام هستم پس وقتی به یک کلاس خالی نزدیک میشدیم سریع اکیکو رو به کلاس بردم و دندون نیشم رو تو دستش فرو کردم ، درسته که امروز خون اون مومو رو خورده بودم ولی خون آدم ها ای که گروه خون o باشه برای من بده .(بچه ها من نمیدانم گروه خونی مومو چیه از خودم گفتم ولی البته که میدونم گروه خونی شوتو o) اکیکو اول رفت تو شک ولی بعد اجازه داد که از خونش بخورم . منم حواسم بود که خونش رو اونقدر ی نخورم که حالش بد بشه بعد این که خوب شد حالم به اکیکو یک شکلات دادم که فشارش نیفته رو بهش کردم و گفتم قول میدی اینو به هیچ کس نگی اونم یک لبخند دندون نما و چشم بسته زد و گفت حتماً. بعد هم به کلاس رفتیم. به اون درس مسخره ادامه دادیم .
از زبان اکیکو
اولین سال تو مدرسه تموم شد. و رابطم تو این یک سال با شوتو چان خیلی بهتر شده ،تقریباً به ....
۱۰.۰k
۲۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.